بسم الله الرّحمن الرّحیم
چندسئوال
در این نوشته کوتاه چند سئوال مطرح می شود که غرض از مطرح کردن آنها پاسخ به انها نیست بلکه هدف این است که خواننده به دنبال پاسخ برود و یا قدری بیندیشد :
روزی روزگاری بنده خدایی بود به نام یوسف !
یک روز این یوسف که از نگاه ها و خواستههای بی معنی برخی از زنان دیگر به ستوه آمده بود از خدا خواست : « ربّ السجنُ احبَّ لی ممّا یدعوننی الیه » ( زندان برایم از آنچه که اینان از من میخواهند بهتر است ! )
همینجا یک سئوال : راستی تنها « زنان » از او چیزی می خواستند ؟! ... « یدعون در یدعوننی » که مذکر است ! ... البته از ادامه آیه می فهمیم که از خواسته زنان به ستوه آمده بوده ( اصبُ الیهنّ )
خلاصه ! ...
خدا هم دعایش را پذیرفت و او به زندان افتاد
سئوال دیگر : یوسف می توانست نجات خود از زندان را از خدا بخواهد و برای خدا طریقه نجات را مشخص نکند ، حالا که او صدّیق بود و در کمترین جاها « معاذ الله » می گفت ( نه اعوذ بالله ؛ چون در اعوذ بالله هم، توجه به « من » وجود دارد ) چرا دیگر این بی توجهی را انجام داد و برای خدا تعیین تکلیف نمود ؟! در حالی که اگر دعا برای نجات خود می کرد نجات می یافت ! ( بدون اینکه به زندان برود ! )
بگذریم !
بعد هم که به زندان افتاد پس از اتفاقاتی از یکی از زندانیان ( از آن دو نفر که هرکدام خوابی دیدند و یوسف تعبیر کرد و قرار شد یکی اعدام و دیگری آزاد شود ) گفت که از من پیش پادشاه یاد کن « وَقَالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْکُرْنِی عِندَ رَبِّکَ ... »
سئوال سوم : یوسف که قبلاً گفته بود « زندان برایم بهتر از آن چیزی است که زنان از من میخواهند ؛ چرا حالا دوست داشت از زندان خارج شود ؟ ( در حالی که مدت زیادی نبود که در زندان بود )
دعای قبلی را از پروردگار خود خواست که زندانی شد ( دعایش مستجاب شد ) و خواسته بعدی را از پروردگار آن زندانی ( پادشاه ) که جواب نداد ( مستجاب نشد و یوسف به همین علت چند سال در زندان ماند ) ...
این است که بنا به فرموده خدا در اوایل سوره یوسف : « إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ » ما باید با اندیشه به داستان یوسف و بقیه آیات قرآن بنگریم و بیندیشیم و درس بگیریم .
.: Weblog Themes By Pichak :.