به نام خداوند قول و غزل
غزل « دل من ! »
غزل « دل من ! »
بیا که سوخت سراپای خویش را دل من
ببین چه کرده غم دوری تو با دل من ؟ !
چه خوانده ای مگر ای جان به گوش عاشق خویش
که ترک کرده چنین سینه ی مرا دل من !؟
شکست ... ریخت ... خروشید ... دست از من شست
صدای پای غمت را شنید تا دل من !
به عقل من هم حتّی دگر امیدی نیست
نمی کند به کسی دیگر اعتنا دل من !
غم تو طوفانی سخت ، چشم من دریا
میان کشتی عشق تو ناخدا دل من !
ز سوز سینهی خود آه می کشم هر وقت
به خاطر فرجت می کنم دعا ... دل من !
بس است هرچه ندیدم تو را بس است، بس است
بیا بهار صداقت ! بیا ... بیا، دل من
( تاریخ سرودن : 76/11/24 )
تاریخ : شنبه 93/3/24 | 7:44 صبح | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.