بسم الله الرّحمن الرّحیم
مقدمه : شعر وحی منزل نیست و شاعران پیامبر نیستند پس تنها به زیبایی ظاهری شعر نگاه نکنیم !
برخی به شعری که ظاهراً زیباست و پر است از صنایع ادبی و نکات ظریف به عنوان وحی منزَل نگاه می کنند ؛ گاهی به بزرگی نام شاعر مینگرند و شعر را بدون هیچ تفکری می خوانند و کیفش را می برند ! ... در حالی که یک شاعر اگر به مقام خودسازی نرسیده باشد تنها به این علت که دارای طبع خداداد است توانایی کنار هم قرار دادن کلمات در وزن مشخص و نوشتن و سرودن ان را دارد و چه بسا به کلام خود معتقد نباشد !
به عنوان هذا مِن فضل ربّی عرض میکنم که با شرکت در جشنوارههای مختلف شعر به این حقیقت دست یافته ام مثلاً در جشنواره شعر عاشورا خانم شاعری آمده بود که شعر زیبایی سروده بود امّا به هیچ وجه حاضر نبود اولیّات حجاب را رعایت کند ؛ این شاعران به عنوان « شاعران جشنواره ای » معروفند که به نیّت جایزه جشنواره شعر می سرایند ...
من یکی دو بیتی را می آورم و در باره آن توضیح مختصری می دهم آنوقت قضاوت با خود عزیزان خوانند :
بیت معروفی از شاعر ارزشی و قابل تحسین معاصر قیصر امین پور : ( که قلباً او را دوست دارم ) :
خدایا بی پناهم ز تو جز تو نخواهم،
اگر عشقت گناه است،ببین غرق گناهم
تناقضهای آشکاری از نظر منطقی و مفهومی در این شعر وجود دارد که با طرح چند سئوال توجه تان را به آنها جلب می کنم :
سئوال : کسی که در عشق خدا غرق است می تواند بی پناه باشد !؟ ...
خود شاعر این ادعا را دارد که در عشق خدا غرق است : ( یک صغری کبرای ساده ! ) : « غرق گناه هستم » و « عشقت گناه است » = «غرق عشقت هستم ! » ( نتیجه )
اولاَ که جواب سئوال « اگر عشقت گناه است » یقیانً « نه » است ؛ یعنی عشق خدا گناه ندارد ؛ شاعر بر پایه سئوالی که جوابش منفی است دلیلش را اورد ! ( دقت شود ) چرا که عشق خدا نه تنها گناه نیست بلکه عین ثواب و صواب است ؛ ثانیاً کسی که از خدا جز او نخواهد به درجه کملین و مخلصین رسیده کمِ کم « عارف » است بنابراین « توکل» در او نهادینه شده آنوقت به همین خاطر از همه، احساس بی نیازی می کند و خود را تنهانیازمند به خدا می بیند و چنین آدمی می تواند بی پناه باشد ؟!
نه ! ... چرا که به خدای عزیز مقتدر پناه برده . اگر واقعاً و حقیقتاً احساس بی پناهی می کند ادعای غریق عشق خدا شدن دروغی بیش نیست چرا که :
غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد
ساقیا باده بده شادی آن کین غم از اوست ! ( سعدی )
و یا
یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر
کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی ! ( حافظ )
این مصرع معروف را هم حتماً شنیده اید که خطاب به امام زمان ( عجّل الله تعالی فرجه ) سروده شده ( از مرحوم آقاسی ) : به خوبا سر می زنی مگه بدا دل ندارن !؟ ...
سئوال : از شاعر باید پرسید که از کجا می داند که آقا به بدها سر نمی زند ... با توجه به اینکه در این مصرع شاعر خود را جزء بدها به حساب اورده که آقا به او سر نمی زند از او باید پرسید که « سر زدن » را چه می داند ؟! ... همینکه او اشکش در هجران یار جاری است دلیل بر چه چیزی است ؟! ... آیا دلیل نمیشود برای اثبات اینکه به او هم نظر لطفی از جانب آقا صورت گرفته ؟! ... اگر سر زدن را دیدار بگیریم ؛ نه ! ... آقا به خیلی از خوبها هم سر نمیزند ! ... ( یعنی او را نمیبینند ) پس بر منطق این مصرع هم اشکال وارد است و ...
در دین ما امر شده ایم که به آنچه گفته میشود دقت کنیم نه به گویندهاش ( انظُر الی ما قال و لاتنظر الی مَن قال ) این سخن فقط در موارد منفی کاربرد ندارد ( مثلاً جایی که آدم بدی دارد حرف خوبی می زند ! ) بلکه کاربرد ان در چنین مواقعی ( که ادم خوبی دارد حرف اشتباهی می زند !) هم کم نیست !
یکی از نگرانی های من ( به عنوان کسی که گاهی در وادی شعر قدم می زند ) این است که مخصوصاً در مدااحی ها و مراثی اهل بیت ، مداحان هر چیزی را که یک شاعر سروده ( حالا وزن داشته باشد و نداشته باشد بماند ! ) را می خوانند و مردم کوچه و بازار ان را زمزمه می کنند و بدون در نظر گرفتن منظق آن و آیا چقدر با حقیقت دین سازگار است سینه به سینه می گردد و ماندگار می شود در حالی که می تواند در اصل غلط باشد و این موضوع اهمیت دقت در معانی اشعار را بیشتر نمایان می کند . یا حق
.: Weblog Themes By Pichak :.