بسم الله الرّحمن الرّحیم
این آیه را آنقدر خواندهایم و شنیدهایم برایمان کاملاً آشناست : « و ماخلقتُ الجنّ و الانسَ الّا لِیعبدون » (1) یعنی جن و انسان را نیافریدم مگر برای پرستیدنم ... پس علت آفرینش من و شما عبادت و یا بهتر بگویم « عبودیّت » است (2)
عبودیت عالی ترین مرتبهای از انسانیت است که باید با قدم اختیار و انتخاب به آن برسیم چرا که فرشتگان اگرچه دارای مقامهای عالی هستند نمی توانند به آن برسند و از مقامی که در آن هستند و برای آن خلق شدهاند بالاتر نمیروند ( و پائینتر هم نمی آیند چون اختیار ندارند )
از مقام عبودیت به « قرب » یاد می شود و ما امر شدهایم همه آنچه مصداق عبودیّت است را با نیت « قرب » انجام دهیم و همین مأموریت ـ اگرچه به آن فکر نمی کنیم و بیشتر لقلقه زبان ( و یا لقلقهی ذهنمان ) شده ـ باید باعث شود به معبودمان نزدیک تر شویم ( که این نزدیکی ، مادی و از نظر مکانی نیست )
« عبادت » یعنی فرصتی برای درک رحمت بی انتهای الهی و بالا کشیدن خودمان از معراج نصب شده در این مسیر و صد افسوس فقط به انجام برخی اعمال ظاهری بسنده می کنیم و همین باعث شده به آن ( عبودیت ) بی علاقه باشیم و ناچاراً و تکلفاً به ان تن دهیم !
عمر شریف می گذرد در بُعد از ساحت مقدس الهی و غفلت از اینکه چرا اینهمه به نماز امر شدهایم
بندگی خدا با سعی در دیدن شروع می شود؛ بنده به دو چیز چشم می دوزد و دو چیز متوجه میشود : 1- به خودش نگاه میکند و می بیند « هیچ » ندارد و هیچ نیست ( در حالی که چقدر خواسته دارد ! ) 2- به خدا می نگرد و می بیند او در « داشتن » بیانتهاست و همه چیز با اوست و هیچ کسی جز او « صاحب » چیزی نیست و هر کسی هرچه دارد ( اژر چه محدود و گذرا ) از اوست و این باعث می شود که کمر خدمت او ببندد و دل از همه بکند .
با این دو نگاه است که ندای : « مولای یا مولی انتَ المولی و انَا العبد و هل یرحم العبدَ الّا المولی »(3) سر می دهد و در این ادعا صادق است.
اذا رأیتُ مولایَ ذنوبی فزعتُ و اذا رأیتُ عفوَک طمعتُ ( وقتی گناهانم را دیدم فریاد زاری براوردم و وقتی عفوت را دیدم طمع کردم که مرا ببخشی ! )
اینجاست که چون به خود نگاه کرده و خود را فقیر الی الله دیده و می داند که مالک حقیقی خداست همیشه در حال ندبه و انابه است که : « نعم المولی انتَ و بئسَ العبد انَا ... » ( چه خدای خوبی هستی تو و چه بنده بدی هستم من ! )
و اینجاست که متوجه می شود که گویا او بهانه ای بوده که آنچه خدا خواسته ( چون مالک الملک اوست ) به منصه ظهور برسد
این آیه را ببینید : « فلم تقتلوهم و لکن الله قتلهم و مارمیتَ اذ رمیتَ ولکنّ الله رمی ... » ( و... در جنگ شما نبودید که انها ـ کافران ـ را کشتید و خدا انان را کشت و ای پیامبر تو تیر نینداختی وقتی تیر انداختی بلکه خدا تیر انداخت ) گویی مجاهدان و رزمند گان در جنگ تنها بهانهای بودند که خدا کارش را انجام دهد !
کسی که این بینش را نداشته باشد تفکری قارونی پیدا می کند ( به مراتبش ! ) آنجا که گفت : انَا اوتیته علی علمٍ عندی ... ( من این ثزوتها را با علمی که پیش خودم بوده به دست اورده ام ! ) ... مراتبی از تفکر قارونی که زمین او رابلعید را در مؤمنان هم می توان دید :
یا ایّها الذین آمنوا ما لکم اذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله اثّاقلتم الی الارض أ رضیتم بالحیوة الدّنیا من الاخره ... (4)
ای مؤمنان شما را چه شده است وقتی به شما گفته شود « در راه خدا بسیج شوید » به زمین میچسبید ! _( کندی به خرج می دهید ! ) ... آیا به زندگی دنیوی در مقابل زندگی اخروی راضی شده اید ؟!
قارون را زمین بلعید و هم فکرانش را هم به مراتبش به خود جذب می کند !
انسان باید از خودبینی و خودخواهی دور شود تا به نزدیکی و قرب الهی نائل آید ( به مراتبش ! )
دیدن « حقیقت » برای کسی که تنها فانوسی در دست دارد کار سختی نیست ولی او که چشم ندارد خورشید هم به فریادش نخواهد رسید !
خداوند به ما در بندگیش کمک فرماید که اوست که متّقین را در تقوایشان یاری رسان است . یا حق
پاورقی :
1- آیه 56 سوره ذاریات
2- وقتی می گوییم عبادت یاد اعمالی مانند نماز و دعا و ... میافتیم امّا عبودیت یادآور هرگونه عملی است که در بندگی خدا انجام می دهیم . از عبودیت به شناخت خدا تفسیر شده است
3- قسمتی از مناجات امیر المؤمنین ( در مفاتیح )
4-آیه 28 سوره توبه
.: Weblog Themes By Pichak :.