بسم الله الرّحمن الرّحیم
سلام
یک « پریشانگویی » دیگر تقدیم به امام زمان (عج الله تعالی فرجه )
من آینهای شکسته دل هستم
افتاده بزیر پایت ای خورشید
لبخند بزن که باز خواهم رُست
در روشنی صدایت ای خورشید
فولاد نگاه خویش را زین پس
با اشک خود آبدیده خواهم کرد
یک پنجره هم برای من کافیست
خود را وقف سپیده خواهم کرد
نوح از طوفان به بادهی عشقت
آورده پناه ، ضامن مستی !
ای « آتش عشق » وصف لبخندت !
آرامش لحظههای من هستی
تاریکی محض چشمهایم را
با صبح نگاه خود زدودی تو
من پنجرهای سیاهدل بودم
آغوش بروی من گشودی تو
دورت کردند ـ تا زدی لبخند ـ
زیبایی و عشق و عصمت و پاکی
دستان تو بوی آسمان دارد
هرچند به دام غربت خاکی
تو صاحب سروهای افتاده
تو نقطهی عطف مریم و یاسی
پروانهی زائری که لبریز است
از غصّهی لالههای عباسی
ای واژهی سبز و شعلهور ای عشق !
من باز به تو رجوع خواهم کرد
فانوسم اگرچه گر بخندی تو
از سینهی خود طلوع خواهم کرد
به نام خدا
در آستانه میلاد خجسته ولی عصر( عج الله تعالی فرجه ) درد دلی را به صورت چهار پاره تقدیم می کنم . کوچه های شهر را چراغانی کردهاند ولی کسی در انتظار فرج نیست :
آه برگرد برگرد آقا !
ای خزانِ صبوریِ گلها
چشم در راه فصل بهارت
میکشد آخرش عاشقت را
انتظار ، انتظار ، انتظارت
امر فرمودهای گرچه ، امّا
صبر کردن بدون تو سخت است
بودن اینجا ، در این وادی پرت
مهدی من بدون تو سخت است
میشود کم کَمک بی نگاهت
سبزی خاطرم زرد آقا
بی تو ماندن ؟! چه حرف عجیبی
آه برگرد برگرد آقا
تا کی اینگونه باید بمانم
همچنان محو خاموش ماندن
آه از این راه کی می رسی تو
خستهام دیگر از گوش ماندن
مدتی میشود مردم شهر
پاک دیوانهام می شناسند
چونکه گفتم که گلهای مریم
عاشق عطر گلهای یاسند !
مردم شهر این روزها را
سخت سرگرم دنیای خویشند
بینشان مهربانی غریب است
راهی « هیج » با پای خویشند
مردم شهر باور ندارند
حرفهایت فراموششان شد
تو نبودی بجای حقیقت
پنبه کفر در گوششان شد
روزشان سرد و بی روح و تاریک
چشمشان مثل شب بی فروغ است
اشکشان واقعیت ندارد
عشق ورزیدنشان دروغ است
مردم شهر آینده را نیز
مثل دیروز در پیش دارند
مردم شهر از بس شجاعند
ترس از سایه خویش دارند
عشق لفظی عجیب و غریب است
در هیاهوی این آدمکها
در هوی و هوس ریشه دارد
چشم و ابروی این آدمکها
در نبود تو ای روح باران
آسمان خالی از ابر مانده است
سهم گلها در این خار آباد
چیست ؟ ... چیزی بجز صبر ماندهاست؟
آه برگرد برگرد آقا
عشق می میرد از دوری تو
استخوانهای امّید گاهی
درد میگیرد از دوری تو
ای رسول طلوع سپیده
ای نوید رهایی کجایی
هان برایت دلم تنگِ تنگ است
زودتر کاش آقا بیایی
هستی و نیستم باتو بی تو
گرچه گم کردهام منزلت را
خود بگو ماه من من چگونه
راضی از خویش سازم دلت را
اللّهم عجّل لولیکَ الفرج
بسم ربّ الانتظار
یک غزل مهدوی :
بهار صداقت
دلم شور می زد مبادا نیایی
مگر شب سحر می شود تا نیایی
مگر می شود من در آتش بسوزم
تو امّا برای تماشا نیایی
تو افتاده تر هستی از این که یک شب
به میقات این بی سر و پا نیایی
تو پروانه باشی و یکبار حتی
به شاباش پیوند گلها نیایی ؟!
دروغ است! این بر نمی آید از تو
بیایی و تا کلبه ما نیایی
بگو خواهی آمد که امکان ندارد
بگویی که می آیم، امّا نیایی
گذشته است هر چند امروز و امشب
دلیلی ندارد که فردا نیایی
... چه خوب آمدی ای بهار صداقت
دلم شور می زد مبادا نیایی
بسم ربّ الانتظار
سالروز تاج گذاری ولی الله الاعظم امام زمان گرامی باد .
او که خشمش خشم خدا و خشنودیش خشنودی خداست . در همین رابطه به معنای خشم خدا توجه فرمایید :
1- حمزة بن ربیع گوید: شخصى برایم گفت: در انجمنى در محضر امام باقر ( علیه السلام ) حضور داشتم که عمرو بن عبید وارد شده عرض کرد: فدایت گردم- خداوند که فرموده : وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوى (خشم من بر هر کس فرود آید به یقین خوار و تباه خواهد شد- طه: 81) مراد از « غضب خدا » در این آیه چیست؟
فرمود: اى عمرو سزاى گناه و کار بد کسى را دادن است، زیرا بدون شک هر کس بگوید خدا بواسطه خشم گرفتن دگرگون گشته یعنى از حالتى به حالت دیگر در مىآید، او را به صفت و خوى آفریدهشدگان تعریف کرده است که متغیّر مىشوند، در صورتى که خداوند را نه چیزى برآشفته مىسازد و نه چیزى خوشحال مىنماید.
2- احمد بن أبى عبد اللَّه از پدرش مرفوعا از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که آن حضرت در تفسیر آیه شریفه: فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ (چون فرعون و دار و دستهاش ما را به خشم آوردند سرانجام از ایشان انتقام گرفتیم- غرقشان کردیم و بحر احمر را که کانون قدرت و مایه زندگیشان بحساب مىآمد عامل نابودى و گورستان آنها ساختیم- زخرف: 55) فرمود: خشم و اندوه خدا مانند خشم ما نمىباشد ( که هیجانى است درونى و فرد را به کینهتوزى و انتقام وامىدارد و اگر نسبت به زیردستان باشد بصورت برآشفتگى و هر گاه به بالاتر از خود باشد به شکل حزن و اندوه جلوهگر مىشود، و در باره پروردگار مفهومى ندارد) بلکه خداوند دوستان شایستهاى مخصوص خود آفریده است که در مقابل سرکشى بندگان، محزون و بر آشفته و یا خشنود مىگردند، آنان انسانهایى عاقبت اندیش و چاره جویند که خداوند خوشنودى آنان را موجب شادمانى خود و خشم توأم با اندوه ایشان را خشم و اندوه خود مىداند زیرا پروردگار، ایشان ( پیامبران و ائمّه علیهم السّلام ) را براى دعوت مردم بسوى خدا فرستاده که راه خداپرستى را به آنها نشان دهند، بدین جهت به چنان مرتبه بلندى دست یافتهاند که خشم و خرسندى آنها با رضا و غضب خدا یکى گردیده، و در این آیه منظور خدا آن نیست که خشم و اندوه به آن معنا که بین بندگانش معروف است به او دست مىدهد. مؤیّد آنچه گفته شد فرموده خداوند (در حدیث قدسى) است که: هر کس به یکى از دوستان خوب من اهانت کند با من دشمنى ورزیده است . و همچنین فرموده است: مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ (هر کس پیامبر را اطاعت کند خدا را اطاعت کرده است- نساء: 80) و باز فرموده است : إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ (مؤمنانى که با تو بیعت کردند در حقیقت با خدا بیعت کردهاند- فتح: 10) و همه اینها و مانندش همان گونه است که برایت گفتم، و همین طور است رضا و غضب، و حالتهاى دیگر که همانند آنها است و بر خدا روا نباشد، و اگر چنین باشد که به آفریننده و هستى بخش، خشم و اندوه و دلتنگى برسد در حالى که خودش آنها را پدید آورده است، هر آینه روا باشد کسى بگوید: زمانى هم او نابود خواهد شد زیرا وارد شدن دلتنگى و خشم بر وى نشانه آن است که دچار دگرگونى مزاجى شده است و هر گاه تغییر پذیر باشد، ناگزیر تباه خواهد شد، و اگر چنین باشد آفریننده و آفریده تفاوتى با یک دیگر ندارند، حال آنکه خداوند از این اعتقادات و نسبتهاى پوچ بسى برتر و والاتر است. اوست که موجودات را آفریده است بدون آنکه نیازى به آنها داشته باشد، پس هر گاه آفرینش براى نیاز نباشد باید حدّ و چون و چرا و چگونگى در مورد ساحت مقدّسش را محال و ممنوع دانست- ان شاء اللَّه- عقل خود را بکار انداز و به این مطالب بیندیش.
3- هشام بن حکم گوید: مردى از امام صادق ( علیه السلام ) پرسید: آیا خداوند هم داراى خشنودى و خشم است؟ فرمود: آرى، ولى نه آن گونه که آفریدگان خشمگین و یا خوشحال مىگردند چون شادمانى و بر آشفتگى یک حالتى است درونى که بر اعمال و رفتار شخص اثر مىگذارد.
بشر آفریدهاى تو خالى و تشکیل شده از عناصرى است که یک دیگر را نفى مىکنند، یا از ذات و صفت ترکیب گردیده، پیش آمدها و حوادث روى او اثر مىگذارند، وقتى خوشنودى و خشم که از کیفیتهاى نفسانى است به او راه پیدا مىکنند او را از حالتى به حالت دیگر مىبرند. ولى در پروردگار هیچ چیز اثر نمىگذارد چون یکتا و یگانه واقعى است که در وجود منقسم نمىشود و مادّه و صورت ندارد ( و ماهیّت او عین وجود اوست ) بنا براین خوشنودى خدا عبارت است از اراده ثواب، و خشمش همان اراده مجازات مىباشد بدون اینکه حالتى به او دست دهد که او را به هیجان آورد تا از حالى به حال دیگر برگردد، زیرا که این تغییر از ویژگیهاى آفریدگان است که ناتوان و نیازمندند و او (خداوند) نیرومند مقتدرى است که هیچ گونه احتیاجى به آنچه آفریده است ندارد، و تمامى مخلوقاتش محتاج اویند، محققا آفرینش و اختراع اشیاء به دلیل داشتن نیازى نبوده که به وسیله آنها برطرف گردد، و علّتى نیز نداشته است.
( معانی الأخبار-ترجمه محمدى، ج1، ص: 42 )
شک نیست که امروز و در عصر غیبت ، امام حیّ غائب از نظر ولی خدا و خلیفه اوست پس خشمش خشم خدا و خشنودیش خشنودی خداست . پس بکوشیم که خشنودش سازیم و خشنودی او در اطاعت از ولی فقیه خواهد بود .
به نام خداوند پروانه ها
آقای من
خدا نخواست بدون تو سر کنم خود را
و مثل آینه ای در بدر کنم خود را
کجا بسوی تو باران زخم می بارد
که من چو تیغ برایت سپر کنم خود را
اگر تو را راضی می کند ؛ اشاره کنی
از اینکه هستم دیوانه تر کنم خود را
خداوندا در فرج امام زمان ( عج الله فرجه ) تعجیل کن و ما را از عاشقانش محسوب نما نا این ابیات در مورد ما به عنوان یک ادعا نباشد . آمین
جمعهها
گاهی باران آنقدر نمیبارد که گلها به له له میافتند
گاهی آنقدر میبارد که سبزهها غرق میشوند
بارش باران به نگاه و گناه ما بسته است
گاهی از بردن لفظ « انسان » معذوریم ؛ در مورد کسانی که تمام عمرشان ـ به فرموده امام علی (علیه السلام) ـ بین کاهدان و آبریزگاه (توالت خودمان ! ) صرف میشود .
عالم و آدم به تفکر میخوانند و بعضی به چهار شاهی لذتشان دلبستهاند . خودمانیم خسته نمی شوند ؟! تحمل گنداب نفس برایشان سخت نیست . گاهی گداری یک حمامکی بکنند بدک نیستها !
و جمعه فرصت خوبیست آی آدمها ! برای آنکه دمی سر کنید بی غمها
نگاه خود را از توی زخم بردارید سپس بگیرید آن را به زیر مرحمها
اگر دلتان شکست ما را هم دعا کنید . یا حق
بسم ربّ الانتظار
این رباعی هم تقدیم به آن غایب از نظر :
سبزی ، تو خود بهار هستی ای عشق
سرشار از انتظار هستی ای عشق
من میدانم سری به ما خواهی زد
از بسکه بزرگوار هستی ای عشق
اللهمّ عجّل لولیک الفرج و العافیة و النّصر
.: Weblog Themes By Pichak :.