بسم الله الرّحمن الرّحیم
ربط یک بیت حافظ با یک حدیث ( با شرح مختصر )
مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن
که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست(1)
معنی بیت : یکی از بزرگترین گناهان در دین ما « آزار و اذیت » دیگران است .
شرح :
نقل است که وقتی امام حسین( علیه السلام )برای وداع آخر ، به خیمة امام سجاد( علیه السلام ) ـ که بیمار بود ـ رفت ، بعد از دلداری دادن به آن حضرت ، وصایایی به ایشان فرمود از جمله این وصایا این است : « ای فرزندم ! بر حق ، اگرچه تلخ است ، صبر کن ؛ ای فرزندم از ستم به کسی که در برابر تو جز خداوند بزرگ مددکاری ندارد بپرهیز » (2)
باید به این نکته توجه داشت که سفارشاتی که در لحظاتی چنین حساس ( قبل از شهادت ) آنهم توسط فردی مانند امام حسین (علیه السلام) آنهم به امام پس از خویش میفرماید حاکی از اهمیت فوق العادهی این سفارشات دارد .
نکته دیگر : گاهی برای تأکید ، کلمات به صورت خاصّی میآیند ؛ اگر در این بیت « در شریعت ما غیر از آزار به دیگران گناهی وجود ندارد » میخواهد اهمیّت « آزار نرساندن به دیگران » را برساند نه اینکه جز ستم به دیگران گناهی وجود نداشته باشد . ( در حالی که اینهمه گناه هست که غیر از آزاد به دیگران وجود دارد )
برای توضیح این حدیث و اینکه چرا قید « کسی که در برابر تو جز خداوند بزرگ مدد کاری ندارد » آورده شده و آیا بر دیگران میشود ستم کرد ؟! ، باید گفت : شک نیست که ظلم از طرف هر کس به هر اندازه و بر هر کس مذموم و ناپسند است و این را هر عقل سلیمی میداند . در این قید معنای ظریفی نهفته است و ان این است که : ستم کردن به هرکس ( که به ظاهر دارای نوعی طرفدار است ) به نوعی مشکل است و همین مشکل بودن ، انسان را محتاط میکند ، امّا در مورد کسی که ظاهراً هیچ یاوری ندارد ، به نوعی ، آسان به چشم میرسد و با عث « انجام این ستم » میشود ولی این حقیقت که کسی که ظاهراً و از نظر ما کسی ندارد ، در حقیقت کسی را دارد و او « خداست »
نکته اخر اینکه : یقیناً امثال امام سجاد (علیه السلام) نه تنها به هیچ کس ستم نمیکنند بلکه توهّم ستم کردن به دیگران نیز در مورد ایشان ، غلط است ؛ شاید امام حسین ( علیه السلام ) که خود یکی از بزرگترین مظلومان تاریخ است برای نسلهای بعد از خویش پیام میفرستاده است . و سفارش به امام سجّاد در اصل سفارش به ماهاست ( و الله العالم )
پانوشتها :
1- دیوان حافظ غزل 73 ، بیت 6
2- شیخ کلینی ـ اصول کافی ، جلد 2 ، صفحة 91 ، حدیث 13
بسم ربّ الحسین
قسمتی دیگر از تحقیق حقیر ( به نام مرثیه حافظ بر حسین ) در باره حافظ و ربط بعضی از ابیاتش با واقعه عاشورا آورده میشود باشد که مورد استفاده قرار گیرد و از نظرات محققین و سایر دوستان بهره مند شوم :
یا رب این کعبة مقصود تماشاگه کیست که مغیلان طریقش گل و نسرین من است (1)
معنی بیت : در راه رسیدن به وصال محبوب حقیقی ، سختی عین آسایش است . وجود « کعبه » در ترکیب « کعبة مقصود » یادآور « نیمه تمام گذاشتن حج » توسط امام حسین ( علیه السلام ) و رفتن به طرف کربلای ایشان است و با توجه به آنچه در بارة اهمیت و ثواب زیارت امام حسین ( علیه السلام ) نقل شده ؛ دور از واقع نیست اگر بگوییم : مقصود از « کعبة مقصود » ، همان کربلا باشد .
« مغیلان طریق » نیز یاد « خار مغیلان » و سختیهایی راه ( طریق ) اسارت آل الله میاندازد ؛ پس از شهادت امام حسین ( علیه السلام ) بازماندگان این حادثه خونبار که پی مسئولیت سنگینی که داشتند سختیهای فراوانی را تحمل کردند و ( به نقلی ) در اربعین شهادت آن حضرت دوباره به کربلا بازگشتند . این بیت میتواند به زخمهای ظاهری و زخم زبانهایی که این آزادگان سرافراز را آزرد اشاره کند و اینکه همه این ناملایمات به خاطر رسیدن به مقصد حقیقی نه تنها سخت نبود بلکه زیبا و خواستنی بود و این « مصائب » وارد شده بر آل الله به ظاهر مصیبت و در حقیقت لطف خدا بود . نقل است ابن زیاد ( علیه اللعنه ) از حضرت زینب ( سلام الله علیها ) با طعنه پرسید که « دیدی خدا با برادرت چه کرد » و آن پاسدار خون شهدا ، شیر زن یگانه ، در جواب آن لعینِ کافر ، با کمال سربلندی جواب داد که « ما رأیتُ الّا جمیلاً » یعنی من جز زیبایی ندیدم . (2) برای رهروان طریق الی الله دشواریهای مسیر شاید ظاهراً جسمشان را بیازارد امّا چون در راه حق و صراط مستقیمند تحمل این سختیها برایشان دشوار نیست ؛ به قول حافظ :
در طریقت هرچه پیش سالک آید خیر اوست در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست (3)
و اگر بخواهیم به مناسبت اربعین چیزی گفته باشیم و ربطی برای بیت مورد نظر بیابیم باید گفت که زیارت قبر غریب برادر برای زینب کبری چنان لذتی دارد که تمام مصائب و سختیهای راه برایش عین آسانی و آسایش است .
پاورقی ها :
1- غزل 52 ، بیت 7
2- فَقَالَ ابْنُ زِیَادٍ کَیْفَ رَأَیْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِیکِ وَ أَهْلِ بَیْتِکِ فَقَالَتْ مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا- هَؤُلَاءِ قَوْمٌ کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمُ الْقَتْلَ فَبَرَزُوا إِلَى مَضَاجِعِهِمْ- وَ سَیَجْمَعُ اللَّهُ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُمْ فَتُحَاجُّ وَ تُخَاصَمُ- فَانْظُرْ لِمَنِ الْفَلْجُ یَوْمَئِذٍ ثَکِلَتْکَ أُمُّکَ یَا ابْنَ مَرْجَانَةَ- ( بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج45، ص: 116 )
3- غزل 71 ، بیت 2
به نام خدا
داستان خلاقیت نوشتههای رنگی نگاههای مان :
حافظ عزیز چه زیبا گفته است :
پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد
وان راز که در دل بنهفتم بدر افتاد
من فکر می کنم هر واژه ـ حال با هر چیز نوشته شود ـ رنگی مخصوص به خود دارد . گاه رنگِ چشمهای ما واژهای است گرم و لطیف که ـ گاهی نه با زبان که با هر حرکت خود ـ با بی زبانی ـ میگوئیم ؛ آنچه را که باید ـ و گاه آنچه را که نباید !! ـ
« لو میرویم » امان از دست این ناخودآگاهِ لمیده در بطن حرکات لب و لوچه و دست و چشم و ... ( الخ ِ) ما .
« دوستت دارم » دو واژه بیش نیست ؛ امّا ما آن را کاغذ کادوئی میپیچیم و تقدیم میکنیم ـ و گاه به آنچه خوبش میدانیم نه آنچه که حقیقتاً خوب است ـ این دو کلمه تنها چیزی است که زیاد داریم ... در دست و بالمان و در نگاهمان ـ موج می زند ؛ آن را به هر کس ـ که می پسندیمش ـ تقدیم می کنیم و حتی گاهی چنان میپیچیمش که گیرنده هم متوجه نمی شود آنچه به او دادهایم ـ حال با حرکاتمان ، با سکوتمان ، با طرز نگاهمان ـ همین « دوستت دارم » همین « به تو عشق می ورزم » است .
بدون زبان ، دستهایمان ، حرکاتمان ، خیره شدنهایمان چه واژههای بعضاً زمختی هستند ، چه کاغذ کادوهای ناجوریند که ...
آری دو واژه بیش نیست « دوستت دارم » امّا ما در بخشیدن عریان آن چقدر احتیاط میکنیم چقدر فلسفه میبافیم ، چقدر آب میشویم ، تازه به آنچیز و یا آنکسی که واقعاً زیباست ؛ خدایی است ، خوب است .
« دوستت دارم » همین !!
شاید حافظ هم میخواسته بگوید که به جای آنهمه واژه زمخت و نامحرم از « دوستت دارم » استفاده کرده است . والله العالم
یا حق
بسم ربّ الحسین ( علیه السلام )
السلام علیک یا ابا عبد الله الحسین
به مناسبت آغاز ماه محرم قسمتی از تحقیقی از خودم به نام « مرثیه حافظ بر حسین علیه السلام » را برایتان میآورم . توضیحاً عرض شود که در این تحقیق سعی شده ابیاتی از دیوان حافظ که با عاشورا و متعلقاتش ربطی دارد و یا ردی از یاد حسین در آن است با توجه به ابیات دیگر حافظ شرح داده شده است ( به امید خدا شاید روزی توفیق چاپش را بیابم ) :
دلم ز صومعه بگرفت و خرقة سالوس کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا (1)
شاید حافظ میخواهد ما را راهنمایی به جایی یا کسی کند که تمام عشق اوست . او از هرکس و هرچیز که بوی ریاکاری و دورویی بدهد بیزار است و دنبال کسی میگردد که ناب و خالص باشد .
این نکته قابل توجه است که در شعر حافظ اسم محلهای مخصوصی مانند « صومعه » ، « خانقاه » ، « مسجد » ، « میکده » ، « دیر » و ... زیاد آورده شده است . سئوال اینجاست که : حافظ مسلمانِ حافظِ قرآن آنهم با چهارده روایت را چه نسبتی با صومعه ( عبادتگاه مسیحیان ) است !؟ وسئوال دیگر این که : حافظ ترکیب « دیر مغان » را از کجا آورده است ( « دیر » نام دیگر صومعة مسیحیان است و« مغ » به روحانیان آئین زرتشتی گفته میشود که با هم تناسبی ندارند ) در ضمن « خرقه » لباس دراویش و صوفیه است و آن را باید در خانقاه جست نه در صومعه ! . در جواب باید گفت که : سبک مخصوص حافظ در آوردن اینگونة کلمات در کنار هم ، از نگاه ژرف او به اشیاء خبر میدهد و هر کس اندکی با حافظ و ابیات غزلهایش دم خور باشد با مفاهیمی از قبیل « مخالفت با ریاکاری » ، « همت عالی داشتن » ، « پاکبازی و پارسایی » ، « فداکاری » و ... آشنا میشود و میفهمد که در شعر حافظ نباید به ظاهر کلمات توجة صرف داشت .
در اکثر موارد که در شعر حافظ نام عبادتگاهی میآید ، مراد ، مطلق « عبادتگاه » است حافظ میخواهد بگوید که از زهد ریاکارانه و یا زهد بیحاصل راهبانه ، دل پُری دارد واز کسانی که به ظاهر عبادت میچسبند و مخصوصاً آن را مایة کسب و دام تزویر قرار میدهند بیزار است .
و امّا دیر مغان : در بارة این ترکیب شاید بتوان گفت که « دیر مغان » عبادتگاه آرمانی حافظ است ( با توجه به مدینة فاضله ) . به قول دکتر حسن انوری : « دیر مغان از بر ساختههای ذهنی شاعران است و واقعیت خارجی ندارد ؛ چه اینکه دیر مربوط به مسیحیت و مغان مربوط به دین زرتشی است به هر حال در شعر فارسی ، دیر مغان بیشتر مفهوم میخانه را میرساند » (2) شاید هم حافظ با ساختن این ترکیب و در کنار هم آوردن واژههای مختلفی که به مذاهب و ادیان مختلف مربوط میشود ؛ میخواهد یادآوری کند که « دین خدا » یک دین بیشتر نیست و حقیقت همة ادیان یکی است و آن تسلیم شدن در مقابل خداست : به قول قرآن کریم : « اِنَّ الدّینَ عندَ اللهِ الْاسلام » (3)
امّا در بحث مورد نظر ما ، اگر « مغ » ( به معنی روحانی ) را در اسلام ( تشیع ) به معصومین ( عیهم السلام ) تعبیر کنیم ؛ دیر مغان ، میتواند به معانی مختلفی باشد « بینش و تفکر مخصوص به شیعه » که از طرف معصومین ( علیهم السلام ) به ما رسیده است باشد ؛ در ضمن ، حرم مطهر امامان ( علیهم السلام ) نیز به تعبیری ، دیر مغان محسوب میشود چرا که در این مکانهای شریف عطر وجود این وجودهای مقدّس بیشتر به مشام میرسد ؛ از. طرف دیگر ، « مجلس ذکر مصائب » ائمه ( علیهم السلام ) مخصوصاً امام حسین ( علیه السلام ) را نیز میتوان « دیر مغان » نامید ؛ و ذکر مصائب ائمه ( علیهم السلام ) مخصوصاً ابا عبد لله الحسین ( علیه السلام ) که مستجمع جمیع مصائبیست که به این خاندان وارد شده است را نیز میتوان به عنوان « شراب » در این مجالس محسوب کردد .
پاورقیها :
1- غزل 2 ، بیت 2
2- دکتر حسن انوری ـ صدای سخن عشق ، صفحة 200
3- سورة آل عمران ، قسمتی از آیة 19 ـ و چه زیباست مناجات امام حسین ( علیه السلام ) با خدا در هنگام شهادت که فرمود : « رضًی بِرضاکَ تَسلیماً لِاَمرِک لا معبود سِواک َ... »
ه خاطر روز حافظ این مقاله کوتاه را میگذارم . نظرتان درباره آن برایم مهم است .
بسم رب الْحسین عشق ، حافظ ، حسین (علیه السلام )
میخواهیم قدری از جام زلال اندیشة حافظ در بارة « عشق » سیراب گردیم ؛ حافظی که حقیقتاًَ خود را در عشق تنیده است . از نظر حافظ « عشق » از ثمرات علم غیب است (1) و تنها با تقریر و بیان ، نباید از آن دم زد (2) بلکه ، عاشقان مرد عملند (3) « عشق » هم مشکل است (4) و هم حلّال مشکل (5) همه چیز جز « عشقِ حق » ( که باقیست ) فانی است (6) ، و این عشق است که زندگی و حیات حقیقی میبخشد (7) و بدون آن ، انسان ، مردة متحرکی بیش نیست (8) و خداوندی که خود اولین عاشق است (9) به آن امر میفرماید (10) « عشق » آن عبادتی است که خداوند انسان را به خاطر آن خلق کرده است (11) بنابراین در دنیا فقط بایدعشق ورزید (12) که خوشتر از صدای سخن عشق وجود ندارد (13) بدون عشق ورزیدن ، وصل خواستن ، بی معناست (14) عشق ، اسارتیست که عین خلاصی است (15) این فنّ شریف (16) موقوف هدایت است (17) راهیست بی پایان (18) که باید با نقد جان در آن قدم نهاد (19) و از دادن سر ، نهراسید (20)
و اینگونه میتوان به مقام عظیم انسانیت که حتی فرشتگان از آن بی خبرند رسید (21) اینجاست که با تعلیم عشق ، زبان انسان ، باز میشود (22) و ذکر او ( مانند حضرت امام حسین « علیه السلام » ) در هر محفلی ورد زبانها میشود (23) و چنین کسی ، شهرة آفاق میگردد (24)
ملائکه بر در خانة عشق تسبیح میگویند (5) و اگر چشم حقیقت بین پیدا کنیم ؛ « غم » بهترین هنر عشق است (25) غمی شیرین که باید آن را همچون لباس زیرین بر تنِ جان ، پوشاند و همچون شعلهای فروزان ، فرا راه انسانیت گرفت . و عاشق صادق است که به حقیقت بقا میرسد مانند امام حسین ( علیه السلام ) :
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریدة عالم دوام ما (26)
با توجه به آنچه که در بارة « عشق » آمد ، اگر اندکی از زندگی سراسر عشق ابا عبدالله الحسین (علیه السلام ) ( مخصوصاً دورانی از زندگی ایشان که واقعة خونبار کربلا در آن اتفاق افتاد ) خبر داشته باشیم بدون هیچ تردیدی خواهیم گفت که « عشق » زنده است به حسین ( علیه السلام ) نه اینکه دل حسین ( علیه السلام ) زنده باشد به عشق !
آری آنچه در بارة عشق گفتیم ـ هرچند در اول وصفش ماندهایم ـ همه درمورد امام حسین ( علیه السلام ) صدق میکند مخصوصاً اینکه امام حسین ( علیه السلام ) به خاطر « عشق » (27) هرآنچه داشت را فدا نمود برای همین است که تا دنیا باقی است نام و یاد او نیز باقی است و این را میتوان از شور و اشتیاق مردم در به پا داشتن عزای امام حسین ( علیه السلام ) دریافت که روز به روز و سال به سال در تزاید است و مسلمان و غیر مسلمان نمیشناسد :
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی (29)
گر نور عشق بر دل و بر جانت اوفتد بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی (30)
پینوشتهها :
1- مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند که اعتراض به اسرار علم غیب کند ( غزل 188 ، بیت اول )
2- ای آنکه به تقریر و بیان دم زنی از عشق ما با تو نداریم سخن خیرو سلامت ( غزل 89 ، بیت 5 )
3- به قول حافظ : مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد ( غزل 145 ، بیت 7 )
4- الا یا ایّها السّاقی ادر کأساً و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها (غزل 1 ، بیت 1 )
5- دل چو از پیر خرد نقل معانی میکرد عشق میگفت به شرح آنچه بر او مشکل بود ( غزل 207 ، بیت 3 )
6- هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریدة عالم دوام ما ( غزل 11 ، بیت 3 )
7- عرض کردم دو جهان بر دل کارافتاده بجز از عشق تو باقی همه فانی دانست ( غزل 48 ، بیت 3 )
8- هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق بر او نمرده به فتوای من نماز کتید ( غزل 244 ، بیت 7 )
9- که بندد طرف وصل از حسن شاهی که با خود عشق ورزد جاودانه (غزل 428 ، بیت7 )
10- جهانیان همه گر منع میکنند از عشق من آن کنم که خداوندگار فرماید ( غزل 230 ، بیت 2 )
11- و ما خلقتُ الْجنَّ و الْاِنس الّا لِیعبدون ( سوره ذاریات ـ آیه 56 )
12- در این مقام مجازی بجز پیاله مگیر در این سراچة بازیچه غیر عشق مباز (غزل 259 ، بیت 5 )
13- از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این کنبد دوار بماند ( غزل 178 ، بیت 8 )
14- حافظ هر آنکه عشق نورزید و وصل خواست احرام طوف کعبة دل بی وضو ببست ( غزل 30 ، بیت 7 )
15- اسیر عشق شدن چارة خلاص من است ضمیر عاقبت اندیشِ پیش بینان بین ( غزل 403 ، بیت 6 )
16- عشق میورزم و امید که این فنّ شریف چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود ( غزل 227 ، بیت 5 )
17- زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است عشق کاریست که موقوف هدایت باشد ( غزل 158 ، بیت 7 )
18- تو خفتهای و نشد عشق را کرانه پدید تبارک الله از این ره که نیست پایانش ( غزل 280 ، بیت 4 )
19- راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست ( غزل 72 ، بیت اول )
20- در زلف چـون کمندش ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی جـرم و بی جنایت (غزل 94 ، بیت4 )
21- فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز ( غزل 266 ، بیت 4 )
22- تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است ( غزل 52 ، بیت 5 )
23- مرا تا عشق تعلیم سخن کرد حدیثم نکتة هر محفلی بود ( غزل 217 ، بیت 7 )
24- منم که شهرة شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالودهام به بد دیدن ( غزل 393 ، بیت اول )
25- بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی کاندر آنجا طینت آدم مخمر میکنند ( غزل 199 ، بیت 6 )
26- ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق برو ای خواجة عاقل هنری بهتر از این ( غزل 404 ، بیت 4 )
27- غزل 11 بیت 3
28- عشق حقیقی یک عشق بیشتر نیست و آن عشق به خداست . بقیة عشقها اگر در امتداد این عشق باشند از مرتبهای از عشق ( عشق حقیقی ) برخوردارند و گرنه مراتبی از « هوس » هستند نه عشق .
29- غزل 487 ، بیت 3
30- غزل 487 ، بیت 5
.: Weblog Themes By Pichak :.