بسم ربّ االحسین
این تکه غزل یادگاری سال 76 تقدیم به همهی عشّاق ، حسین ابن علی ( علیهما السلام ) خدا کند ناچیزی ما را بر ما ببخشایند :
ای حسین ...
صبح صادق جلوه ای از روی تو
سروها مات از قد دلجوی تو
آه فهمیدم ز شوق قلب خویش
عشق قسمت می شود در کوی تو
در نگاهت تیر مژگانی بنه
التماست می کند آهوی تو !
همچنان شام سیاه بخت من
مانده در پیچ و خم گیسوی تو
قلب من عمریست کرده اعتکاف
گوشة میخانة ابروی تو
غنچه ها چاک گریبان می درند
گر صبا لب تر کند از بوی تو !
می رود خورشید زیر سایه ات
ماه با سر میشتابد سوی تو
ای دوای دردهای سینه ام
دیدن یکبار عکس روی تو
بسم ربّ الحسین ( علیه السلام )
السلام علیک یا ابا عبد الله الحسین
به مناسبت آغاز ماه محرم قسمتی از تحقیقی از خودم به نام « مرثیه حافظ بر حسین علیه السلام » را برایتان میآورم . توضیحاً عرض شود که در این تحقیق سعی شده ابیاتی از دیوان حافظ که با عاشورا و متعلقاتش ربطی دارد و یا ردی از یاد حسین در آن است با توجه به ابیات دیگر حافظ شرح داده شده است ( به امید خدا شاید روزی توفیق چاپش را بیابم ) :
دلم ز صومعه بگرفت و خرقة سالوس کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا (1)
شاید حافظ میخواهد ما را راهنمایی به جایی یا کسی کند که تمام عشق اوست . او از هرکس و هرچیز که بوی ریاکاری و دورویی بدهد بیزار است و دنبال کسی میگردد که ناب و خالص باشد .
این نکته قابل توجه است که در شعر حافظ اسم محلهای مخصوصی مانند « صومعه » ، « خانقاه » ، « مسجد » ، « میکده » ، « دیر » و ... زیاد آورده شده است . سئوال اینجاست که : حافظ مسلمانِ حافظِ قرآن آنهم با چهارده روایت را چه نسبتی با صومعه ( عبادتگاه مسیحیان ) است !؟ وسئوال دیگر این که : حافظ ترکیب « دیر مغان » را از کجا آورده است ( « دیر » نام دیگر صومعة مسیحیان است و« مغ » به روحانیان آئین زرتشتی گفته میشود که با هم تناسبی ندارند ) در ضمن « خرقه » لباس دراویش و صوفیه است و آن را باید در خانقاه جست نه در صومعه ! . در جواب باید گفت که : سبک مخصوص حافظ در آوردن اینگونة کلمات در کنار هم ، از نگاه ژرف او به اشیاء خبر میدهد و هر کس اندکی با حافظ و ابیات غزلهایش دم خور باشد با مفاهیمی از قبیل « مخالفت با ریاکاری » ، « همت عالی داشتن » ، « پاکبازی و پارسایی » ، « فداکاری » و ... آشنا میشود و میفهمد که در شعر حافظ نباید به ظاهر کلمات توجة صرف داشت .
در اکثر موارد که در شعر حافظ نام عبادتگاهی میآید ، مراد ، مطلق « عبادتگاه » است حافظ میخواهد بگوید که از زهد ریاکارانه و یا زهد بیحاصل راهبانه ، دل پُری دارد واز کسانی که به ظاهر عبادت میچسبند و مخصوصاً آن را مایة کسب و دام تزویر قرار میدهند بیزار است .
و امّا دیر مغان : در بارة این ترکیب شاید بتوان گفت که « دیر مغان » عبادتگاه آرمانی حافظ است ( با توجه به مدینة فاضله ) . به قول دکتر حسن انوری : « دیر مغان از بر ساختههای ذهنی شاعران است و واقعیت خارجی ندارد ؛ چه اینکه دیر مربوط به مسیحیت و مغان مربوط به دین زرتشی است به هر حال در شعر فارسی ، دیر مغان بیشتر مفهوم میخانه را میرساند » (2) شاید هم حافظ با ساختن این ترکیب و در کنار هم آوردن واژههای مختلفی که به مذاهب و ادیان مختلف مربوط میشود ؛ میخواهد یادآوری کند که « دین خدا » یک دین بیشتر نیست و حقیقت همة ادیان یکی است و آن تسلیم شدن در مقابل خداست : به قول قرآن کریم : « اِنَّ الدّینَ عندَ اللهِ الْاسلام » (3)
امّا در بحث مورد نظر ما ، اگر « مغ » ( به معنی روحانی ) را در اسلام ( تشیع ) به معصومین ( عیهم السلام ) تعبیر کنیم ؛ دیر مغان ، میتواند به معانی مختلفی باشد « بینش و تفکر مخصوص به شیعه » که از طرف معصومین ( علیهم السلام ) به ما رسیده است باشد ؛ در ضمن ، حرم مطهر امامان ( علیهم السلام ) نیز به تعبیری ، دیر مغان محسوب میشود چرا که در این مکانهای شریف عطر وجود این وجودهای مقدّس بیشتر به مشام میرسد ؛ از. طرف دیگر ، « مجلس ذکر مصائب » ائمه ( علیهم السلام ) مخصوصاً امام حسین ( علیه السلام ) را نیز میتوان « دیر مغان » نامید ؛ و ذکر مصائب ائمه ( علیهم السلام ) مخصوصاً ابا عبد لله الحسین ( علیه السلام ) که مستجمع جمیع مصائبیست که به این خاندان وارد شده است را نیز میتوان به عنوان « شراب » در این مجالس محسوب کردد .
پاورقیها :
1- غزل 2 ، بیت 2
2- دکتر حسن انوری ـ صدای سخن عشق ، صفحة 200
3- سورة آل عمران ، قسمتی از آیة 19 ـ و چه زیباست مناجات امام حسین ( علیه السلام ) با خدا در هنگام شهادت که فرمود : « رضًی بِرضاکَ تَسلیماً لِاَمرِک لا معبود سِواک َ... »
السّلامُ علیکَ یا ابا عبد الله
این تک بیت به یاد مظلومیت امام حسین ( علیه السلام ) در داغ علی اکبر ( علیه السلام ) :
علیِ اکبر من ! در هوای فرق سرت
ز کوفه چند هزار ابن ملجم آمده است !
سلام
امروز روز عرفه است و فردا قربان !
در پیشواز حرکت به سوی کوفه ، این غزل به یاد لحظه های آخر حسین ( علیه السلام ) سروده شده :
خنجر
از حال خود نداشت خبر ، خنجر
آمد به دستبوسیِ سر ، خنجر
می مرد انتظار ، بر این رگها
خود را نمی کشید اگر خنجر
بر خود نهیب زد : « اسماعیل است ..
بر این گلو ندارد اثر خنجر»
بشتاب ، آبرویت را لطفاً
با دست خویش بیش مبر ، خنجر !
خود را عقب کشید ... خدایا ... نه !
تاب و توان نداشت دگر خنجر
چیزی شبیه آه خدا اکنون
انگار موج می زد بر خنجر
از چشمهای خود اکنون می ریخت
همراه اشک خون جگر ، خنجر
شک نیست حال فرصت اگر می یافت
می زد به قلب خود خنجر ، خنجر
التماس دعا از همه خوانندگان
یا حسین.
عید قربان بر قربانیان حضرت دوست که نفس را به مسلخ عشق او برده اند مبارک باد .
ه خاطر روز حافظ این مقاله کوتاه را میگذارم . نظرتان درباره آن برایم مهم است .
بسم رب الْحسین عشق ، حافظ ، حسین (علیه السلام )
میخواهیم قدری از جام زلال اندیشة حافظ در بارة « عشق » سیراب گردیم ؛ حافظی که حقیقتاًَ خود را در عشق تنیده است . از نظر حافظ « عشق » از ثمرات علم غیب است (1) و تنها با تقریر و بیان ، نباید از آن دم زد (2) بلکه ، عاشقان مرد عملند (3) « عشق » هم مشکل است (4) و هم حلّال مشکل (5) همه چیز جز « عشقِ حق » ( که باقیست ) فانی است (6) ، و این عشق است که زندگی و حیات حقیقی میبخشد (7) و بدون آن ، انسان ، مردة متحرکی بیش نیست (8) و خداوندی که خود اولین عاشق است (9) به آن امر میفرماید (10) « عشق » آن عبادتی است که خداوند انسان را به خاطر آن خلق کرده است (11) بنابراین در دنیا فقط بایدعشق ورزید (12) که خوشتر از صدای سخن عشق وجود ندارد (13) بدون عشق ورزیدن ، وصل خواستن ، بی معناست (14) عشق ، اسارتیست که عین خلاصی است (15) این فنّ شریف (16) موقوف هدایت است (17) راهیست بی پایان (18) که باید با نقد جان در آن قدم نهاد (19) و از دادن سر ، نهراسید (20)
و اینگونه میتوان به مقام عظیم انسانیت که حتی فرشتگان از آن بی خبرند رسید (21) اینجاست که با تعلیم عشق ، زبان انسان ، باز میشود (22) و ذکر او ( مانند حضرت امام حسین « علیه السلام » ) در هر محفلی ورد زبانها میشود (23) و چنین کسی ، شهرة آفاق میگردد (24)
ملائکه بر در خانة عشق تسبیح میگویند (5) و اگر چشم حقیقت بین پیدا کنیم ؛ « غم » بهترین هنر عشق است (25) غمی شیرین که باید آن را همچون لباس زیرین بر تنِ جان ، پوشاند و همچون شعلهای فروزان ، فرا راه انسانیت گرفت . و عاشق صادق است که به حقیقت بقا میرسد مانند امام حسین ( علیه السلام ) :
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریدة عالم دوام ما (26)
با توجه به آنچه که در بارة « عشق » آمد ، اگر اندکی از زندگی سراسر عشق ابا عبدالله الحسین (علیه السلام ) ( مخصوصاً دورانی از زندگی ایشان که واقعة خونبار کربلا در آن اتفاق افتاد ) خبر داشته باشیم بدون هیچ تردیدی خواهیم گفت که « عشق » زنده است به حسین ( علیه السلام ) نه اینکه دل حسین ( علیه السلام ) زنده باشد به عشق !
آری آنچه در بارة عشق گفتیم ـ هرچند در اول وصفش ماندهایم ـ همه درمورد امام حسین ( علیه السلام ) صدق میکند مخصوصاً اینکه امام حسین ( علیه السلام ) به خاطر « عشق » (27) هرآنچه داشت را فدا نمود برای همین است که تا دنیا باقی است نام و یاد او نیز باقی است و این را میتوان از شور و اشتیاق مردم در به پا داشتن عزای امام حسین ( علیه السلام ) دریافت که روز به روز و سال به سال در تزاید است و مسلمان و غیر مسلمان نمیشناسد :
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی (29)
گر نور عشق بر دل و بر جانت اوفتد بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی (30)
پینوشتهها :
1- مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند که اعتراض به اسرار علم غیب کند ( غزل 188 ، بیت اول )
2- ای آنکه به تقریر و بیان دم زنی از عشق ما با تو نداریم سخن خیرو سلامت ( غزل 89 ، بیت 5 )
3- به قول حافظ : مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد ( غزل 145 ، بیت 7 )
4- الا یا ایّها السّاقی ادر کأساً و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها (غزل 1 ، بیت 1 )
5- دل چو از پیر خرد نقل معانی میکرد عشق میگفت به شرح آنچه بر او مشکل بود ( غزل 207 ، بیت 3 )
6- هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریدة عالم دوام ما ( غزل 11 ، بیت 3 )
7- عرض کردم دو جهان بر دل کارافتاده بجز از عشق تو باقی همه فانی دانست ( غزل 48 ، بیت 3 )
8- هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق بر او نمرده به فتوای من نماز کتید ( غزل 244 ، بیت 7 )
9- که بندد طرف وصل از حسن شاهی که با خود عشق ورزد جاودانه (غزل 428 ، بیت7 )
10- جهانیان همه گر منع میکنند از عشق من آن کنم که خداوندگار فرماید ( غزل 230 ، بیت 2 )
11- و ما خلقتُ الْجنَّ و الْاِنس الّا لِیعبدون ( سوره ذاریات ـ آیه 56 )
12- در این مقام مجازی بجز پیاله مگیر در این سراچة بازیچه غیر عشق مباز (غزل 259 ، بیت 5 )
13- از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این کنبد دوار بماند ( غزل 178 ، بیت 8 )
14- حافظ هر آنکه عشق نورزید و وصل خواست احرام طوف کعبة دل بی وضو ببست ( غزل 30 ، بیت 7 )
15- اسیر عشق شدن چارة خلاص من است ضمیر عاقبت اندیشِ پیش بینان بین ( غزل 403 ، بیت 6 )
16- عشق میورزم و امید که این فنّ شریف چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود ( غزل 227 ، بیت 5 )
17- زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است عشق کاریست که موقوف هدایت باشد ( غزل 158 ، بیت 7 )
18- تو خفتهای و نشد عشق را کرانه پدید تبارک الله از این ره که نیست پایانش ( غزل 280 ، بیت 4 )
19- راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست ( غزل 72 ، بیت اول )
20- در زلف چـون کمندش ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی جـرم و بی جنایت (غزل 94 ، بیت4 )
21- فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز ( غزل 266 ، بیت 4 )
22- تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است ( غزل 52 ، بیت 5 )
23- مرا تا عشق تعلیم سخن کرد حدیثم نکتة هر محفلی بود ( غزل 217 ، بیت 7 )
24- منم که شهرة شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالودهام به بد دیدن ( غزل 393 ، بیت اول )
25- بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی کاندر آنجا طینت آدم مخمر میکنند ( غزل 199 ، بیت 6 )
26- ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق برو ای خواجة عاقل هنری بهتر از این ( غزل 404 ، بیت 4 )
27- غزل 11 بیت 3
28- عشق حقیقی یک عشق بیشتر نیست و آن عشق به خداست . بقیة عشقها اگر در امتداد این عشق باشند از مرتبهای از عشق ( عشق حقیقی ) برخوردارند و گرنه مراتبی از « هوس » هستند نه عشق .
29- غزل 487 ، بیت 3
30- غزل 487 ، بیت 5
.: Weblog Themes By Pichak :.