به نام خدا
ما را امید و عشق به میخانه ، بود و هست
ساقی اگرچه با ما بیگانه بود و هست
ما را ز شادکامی این گوشة خراب
تنها امید یک دو سه پیمانه بود و هست !
شکر خدا که رابطه بین ما و غم
با لطف جام باده صمیمانه بود و هست
ضحّاک دیگریست بت نازنین ما
زان گیسوان که او را بر شانه بد و هست
فرقی نکردهایم من و آن سیاه دل
من در نماز و او بُت این خانه بود و هست
در دام چشمهای مه آلود و مست او
انصاف میدهم که دو صد دانه بود و هست
این شمع نیمه سوخته را در شب وصال
پروای کامجویی پروانه بود و هست
« عابد » ز سنگ خودن ما دل غمین مباش
این شهر پر ز عاقل و دیوانه بود و هست
چند جمله همینطوری از من
به یارو گفتند بالاخره جنگل رو دیدی ؟
گفت آنقدر درخت بود نتوانستم جنگل رو ببینم !!
کار بعضی از ماها همینطوریه آنقدر به وسایل دقت می کنیم که هدف را نمی بینیم .آنقدر خلاقیّت به خرج می دیم که از آنطرف بام میافتیم پایین .
سهراب : هیچکس زاغچهای را سر یک مزرعه جدّی نگرفت !
من : هیچکس را سر یک مزرعه جدی نگرفت زاغچهای !!
فردوسی : چو شد روز رستم بپوشید گبر نگهبان تن کرد بر گبر ببر
بعضی : من آنم که رستم بود پهلوان !!
تعریف خلاقیّت : خلاقیّت آن است که جایی باشی که عقل جن به آن نمی رسد و کاری کنی که شاخ غول بشکند و انگیزه منگیزهات هم برای پول و پله نباشد !! ( چی فرمودین ؟! ... تیمارستان !؟ نه بابا ! ... هیچستان ! )
دعای برخی : خدایا ما تا نمردیم ما را از دنیای فانی بیرون مبر !!
همه دیوانهها خلّاق نیستند همه خلّاقها هم دیوانه نیستند ! زنجیر به دست دیوانهها می بندند تا با خلّاقیتشان راهی برای گشودن آن پیدا کنند و معلوم شود کدام دیوانه خلّاق است . دو دوتا : یکشنبه !!
.: Weblog Themes By Pichak :.