بسم الله الرّحمن الرّحیم
شرح بیتی دیگر از حافظ و ربط آن با واقعه کربلا :
لب و دندانتْ را حقوق نمک هست بر جان و سینه های کباب(1)
معنی بیت : ( ای حسین ! ) همة جانها به تو مدیونند .
توضیح : پس از شهادت ابا عبد الله ( علیه السلام ) سر بریدة آن حضرت را در مجلس یزید ( لعنة الله علیه ) آوردند ؛ آن لعین در مقابل چشم اسیران کربلا با چوب خیزران به لب و دندان آن کشتة به خون آغشته میزد و شعر میخواند که کجا هستند پدران من که در بدر کشته شدند تا ببینند که چگونه با کشتن حسین ( علیه السلام ) از آل احمد ( صلی الله علیه و آله ) انتقام گرفتم و به من بگویند دست مریزاد یزید ! (2)
وقتی این صحنه در ذهن متبادر میشود ، دلها را آتش میزند و سینهها را کباب میکند ؛ مخصوصاً اینکه امام حسین (علیه السلام ) با فدا کردن جان عزیز خویش اسلام را زنده کرد و به همین خاطر حق بزرگی بر گردن همه دارد و در بین مذاهب مختلف مسلمانان ، هیچ کسی نیست که از شهادت امام حسین ( علیهم السلام )محزون نباشد (3)
حافظ جای دیگر میسراید :
بر سینة ریش دردمندان
لعلت نمکی تمام دارد (4)
« جان وسینههای کباب » در این بیت میتواند به حضرت زینب ( سلام الله علیها ) و امام سجاد ( علیه السلام ) و همراهان مظلومشان برگردد که بعد از حادثة کربلا مصائب بسیاری بر آنان وارد شد . شاید این سئوال پیش بیاید که توجیه « حق نمک » پس از آنهمه مصائب چیست و امام حسین چه حقّی بر این بازماندگان اسیر خواهد داشت ؟
شاید بهترین جوابی که بتوان به این سئوال داد این است که « مصائب » وارد شده بر آل الله به ظاهر مصیبت و در حقیقت لطف خدا بود . نقل است یزید ( علیه اللعنه ) از حضرت زینب ( سلام الله علیها ) با طعنه پرسید که « دیدی خدا با برادرت چه کرد » و آن پاسدار خون شهدا ، شیر زن یگانه ، در جواب آن لعینِ کافر ، با کمال سربلندی جواب داد که « ما رأیتُ الّا جمیلاً » یعنی من جز زیبایی ندیدم .
در ضمن این بیت میتواند اشارهای به مردم کوفه داشته باشد . پس از خطبهای که فاطمة صغری ( سلام الله علیها ) در کوفه ایراد فرمود صداهای مردم به گریه و فریاد بلند شد و با همان حال گفتند : « ای دختر پاکان ! کافی است این فرمایشات ؛ دلهای ما را کباب کردی و گردنهای ما را نرم نمودی و آتش اندوه در درون و باطن ما افروختی » . (5)
معنای بیت در این صورت اینگونه میشود : تو ای حسین ! این مردم ( کوفه ) نمکت را خوردند و نمکدان شکستند و نسبت به تو بی حرمتی روا داشتند .
پانوشتها :
1- دیوان حافظ ـ غزل 13 ، بیت 6
2- طاهر دزفولی ، محمد ـ سوگنامة کربلا ( ترجمه لهوف سید ابن طاووس ) ، انتشارات مؤمنین ، چاپ دوم ، 1379 ، صفحة 327
در ابیاتی دیگر آن لعین این کلمات را بر زبان خود جاری کرد که : بنی هاشم به سرگرمی با پادشاهی بازی کردند و اسلام را بهانه کردند ؛ نه خبری آمد و نه وحیی نازل شد ! ( همان )
3- اگرچه بعضی از مذاهب ، معاویه را کافر نمیدانند ( شاید برای اینکه معاویه ( علیه الهاویه ) در ظاهر به اسلام عمل میکرد ) امّا همگی بر کفر و فسق و فجور یزید اتفاق نظر دارند
4- دیوان حافظ غزل 118 ، بیت 8
5- طاهر دزفولی ، محمد ـ سوگنامة کربلا ( ترجمه لهوف سید ابن طاووس ) ، انتشارات مؤمنین ، چاپ دوم 1379 ، صفحة 283
بسم الله الرّحمن الرّحیم
در این مقال تفحصی خواهیم کرد در گرد « خرابات » در شعر حافظ
لطفاً با دیده اغماض به کمی ها و کاستی های این نوشته نگاه کنید . یا حق
خرابات در شعر حافظ :
از اسم مکانهای معروفی که در دیوان حافظ زیاد به چشم میخورد « خرابات » است ؛ حافظ 36 با در غزلهایش از خرابات سخن به میان آورده ؛ از کنار هم قرار دادن این ابیات میتوان به معنای حقیقی آن در ذهن حافظ رسید ؛ « خرابات » باید جایی مانند میکده و میخانه و امثال آن باشد که انسان با خوردن می مست و خراب شود :
دوش بر یاد حریفان به خرابات شدم « خم می » دیدم خون در دل و پا در گل بود (غزل 207 ، بیت 6 )
« خراب » هم شاید به معنی « بدمستی » باشد . البته همانگونه که میدانیم استعمال الفاظ در جاهای مختلف معانی مختلفی خواهد داشت ؛ یکبار منظور از خرابات همان « خرابات » ظاهری و میخانه است ؛ شاید در این ابیات حافظ به نحوی بتوان همان خرابات و میخانه ظاهری را ملاک قرار داد :
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند در سر کار خرابات کنند ایمان را ( غزل 9 ، بیت 5 )
هرکه آمد به جهان نقش خرابی دارد در خرابات بگویید که هشیار کجاست (غزل 19 ، بیت 3 )
مردمی که در میخانهها شراب میخوردند مورد تمسخر عدهای از اهل ایمان قرار می گرفتند و یا در میخانهها همه مست هستند .
امّا استعمال خرابات در شعر حافظ با توجه به افکار او که از ریا و سالوس سخت بیزار است ، بیشتر جنبه کنایهای دارد برخی از ابیات او کاملاً نشان دهنده این موضوع است :
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم کین چنین رفته است از عهد ازل تقدیر ما ( غزل 10 ، بیت 3 )
« خرابات طریقت » پارادکس جالبی است « طریقت » را با « خرابات » ظاهری چه تناسبی است ؟! پس مشخص میشود اینجا منظور از « خرابات » خرابات ظاهری نیست ! .
امّا خرابات !
خرابات جایی است که بهترین رسم و راه زیستن را در آن میشود آموخت :
چرا ز کوی خرابات روی برتابم کز این بِهم به جهان هیچ رسم و راهی نیست (غزل 76 ، بیت 3 )
باید ادب را در آنجا کاملاً رعایت کرد و با احترام در آنجا بود :
قدم منه به خرابات جز به شرط ادب که سالکان درش محرمان پادشهند (غزل 201 ، بیت 8 )
خرابات جای رندان است ( در باره رند قبلاً توضیحاتی داده شد ) :
چو مهمان خراباتی به عزت باش با رندان که درد سرکشی جانا گرت مستی خمار آرد (غزل 115 ، بیت 2 )
خرابات جای عاشقان پاکبازی است که از رنگ و ریا و خرافه عاریند :
در خرابات مغان گر گذر افتد بازم حاصل خرقه و سجّاده روان در بازم (غزل 335 ، بیت اول )
خرقة زهد مرا آب خرابات ببرد خانة عقل مرا آتش میخانه بسوخت ( غزل 17 ، بیت 5 )
خیز تا خرقة صوفی به خرابات بریم شطح و طامات به بازار خرافات بریم (غزل 373 ، بیت اول )
نذر و فتوح صومعه در وجه می نهیم دلق ریا به آب خرابات درکشیم (غزل 375 ، بیت 2 )
ساقی بیار آبی از چشمة خرابات تا خرقهها بشوییم از عجب خانقاهی (غزل 489 ، بیت 9 )
آری خراباتیان با آنکه همه چیز دارند و برای خود شیخی هستند ! امّا اهل خودنمایی و ریاکاری نیستند:
رطل گرانم ده ای مرید خرابات شادی شیخی که خانقاه ندارد (غزل 127 ، بیت 6 )
نور خدا ونور آن محبوب حقیقی را باید در خرابات جست :
در خرابات مغان نور خدا میبینم این عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم (غزل 357 ، بیت اول )
در عشق ، خانقاه و خرابات فرق نیست هرجا که هست پرتو نور حبیب هست (غزل 63 ، بیت 3 )
« پیر » خرابات نزد حافظ مقامی ارجمند دارد :
به جان پیر خرابات و حق صحبت او که نیست در سر ما جز هوای خدمت او
مدام خرقه حافظ به باده در گرو است مگر که خاک خرابات بود فطرت او (غزل 405 ، بیت اول و بیت آخر )
آن کس که منع ما ز خرابات میکند گو در حضور پیر من این ماجرا بگو (غزل 415 ، بیت 5 )
و اوست که با لطفی همیشگی ، دستگیر از راه ماندگان است
بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست (غزل 71 ، بیت 10 )
به فریادم رس ای پیر خرابات به یک جرعه جوانم کن که پیرم (غزل 331 ، بیت 5 )
راه بهشت از خرابات میگذرد ! :
حافظا روز اجل گر بکف آری جامی یکسر از کوی خرابات برندت به بهشت (غزل 80 ، بیت 3 )
خرابات نشینان دیدة واقع بین دارند ( که با نور خدا میبینند ) بنابراین نمیتوان نزد آنان لاف عشق و عرفان زد :
با خرابات نشینان ز کرامات ملاف هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد (غزل 125 ، بیت 8 )
انگار ارزش خرابات از مسجد نیز بالاتر است :
گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد (غزل 164 ، بیت 4 )
شاید مفهوم این بیت این باشد که طول کشیدن مجلس وعظ در مسجد باعث می شود از خیری که در خرابات وجود دارد بی نصیب بمانم ! ( شاید مراد از مسجد نشینان عالمان بی عمل و گویندگان بیکار باشد و و مراد از خراباتیان عاملان گوینده ! )
حافظ در بیتی دیگر میگوید :
عنان به میکده خواهیم راند زین مجلس که وعظ بی عملان واجب است نشنیدن (غزل 393 ، بیت 7)
) کلاً حافظ خرابات را یک جورهایی با مسجد در تضاد میبیند :
من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد (غزل 111 ، بیت 5 )
یاد باد آنکه خرابات نشین بودم و مست وآنچه در مسجدم امروز کم است آنجا بود (غزل 204 ، بیت 8 )
تو خانقاه و خرابات در میانه مبین خدا گواه که هر جا که هست با اویم (غزل 379 ، بیت 6 )
در « خرابات » غم واقعی دلبر حقیقی موجود است :
تا گنج غمت در دل میخانه مقیم است همواره مرا کوی خرابات مقام است ( غزل 46 ، بیت 7 )
خیلی جالب است ! باید جایی که ظاهراً میروند و « می » میخورند تا از دست غمها آسوده شوند غم وجود دارد و اصلاً بودن سالک در آنجا برای خوردن همین « غم » است ! :
مقام اصلی ما گوشة خرابات است خداش خیر دهاد آنکه این عمارت کرد (غزل 131 ، بیت 3 )
دست خدا به همراه گدایان خرابات است :
ای گدایان خرابات خدا یار شما چشم اِنعام ندارید ز اَنعامی چند (غزل 182 ، بیت 7 )
خراباتیان خودیت و منیّت را وانهادهاند و خود را چیزی فرض نمیکنند :
من اگر رند خراباتم اگر زاهد شهر این متاعم که همیبینی و کمتر زینم (غزل 355 ، بیت 7 )
خرابات آدم را به وجد حقیقی میآورد و از تلخیهای زندگی مادی میرهاند :
خشک شد بیخ طرب راه خرابات کجاست تا در آن آب و هوا نشو و نمایی بکنیم (غزل 377 ، بیت 4 )
مقدس است و باید پاک وارد آن شد :
شست و شویی کن و آنگه به خرابات خرام تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده (غزل 423 ، بیت 3 )
خرابات محل توبه و استغفار است و جایی است که باید گذشتهها را اصلح کرد
چون عمر تبه کردم چندان که نگه کردم در کنج خراباتی افتاده خراب اولی (غزل 466 ، بیت 2 )
حالا با دقّت در انچه از خرابات حافظ آمد به نظر شما کجا می تواند مصداق اتمّ « خرابات » باشد ؟!
با توجه به اینکه مجلس حسینی و مخصوصاً کربلای معلی با انهمه حدیثی که در باره عظمت آن آمده و با توجه به اینکه شور و عشق به خدا را به همراه می اورد و بزرگترین در توبه بندگان عاصی است و مصباح هدایت و سفینة النجاة است دور از حق نیست بگوییم « ذکر اباعبدالله » بهت عشّاق و خرابات شیعیان است
البته این قسمتی از مقاله بلندی از حقیر به نام مرثیه حافظ بر حسین است که تقدیم شد
ملتمس دعا
بسم رب الحسین
دو تصویر از عاشورا در غزل حافظ
تصویر اول :
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست (1)
معنی بیت : با سر و وضعی اینچنین ( داشت میآمد ) : با زلف پریشان ، عرق کرده ، لبخند زنان و سرخوش و پیراهن چاک زده و سرود خوان و جام می در دست .
این بیت با توجه به کلمات « زلف آشفته » ، « خوی (عرق ) کرده » ( « خی » خوانده می شود ) ، « مست » ، « پیرهن » و « غزل خوان » میتواند تصویر لحظات آخر امام حسین ( علیه السلام ) را تداعی کند . « زلف آشفته » میتواند کنایه از سر و وضع ظاهری امام حسین ( علیه السلام ) ( که با رضایت و تسلیم همراه بود ) باشد که در اثر جنگیدن و برداشتن زخمهای متعدد وخستگی و تشنگی و ... اینگونه شده بود ؛ « خوی » که به معنای « عرق » است ، این فراز از زیارت ناحیة مقدسه که : « قَدْ رَشَحَ لِلْموتِ جَبینُکَ » ( یعنی : عرق مرگ بر پیشانی مبارکت نشست) را به خاطر میآورد ؛ « خندان لب و مست » هم میتواند بیانگرِ غرق در نشاطِ عشق بودن امام حسین ( علیه السلام ) باشد (2) « پیرهن چاک » انسان را به یاد لحظهای میاندازد که امام حسین ( علیه السلام ) برای رفتن به میدان نبرد ، از حضرت زینب (سلام الله علیها) پیراهن کهنهای را طلب نمود و با شمشیر آن را چاک چاک فرمود و زیر لباسهای خویش پوشید ؛ تا اگر دشمنان خواستند بعد از شهادت ، لباسهای ایشان را به یغما ببرند ، لااقل به این پیراهن مندرس کاری نداشته باشند و بدن امام عریان نماند ( که البته از این پیراهن نیز نگذشتند ! ) (3) ؛ و اگر به راز و نیاز عاشقانة امام حسین ( علیه السلام ) با خدا در هنگام رفتن به سوی شهادت ( و لحظات شهادت ) توجه کنیم معنای « غزل خوان » و « صراحی در دست » بهتر معلوم میشود . (4)
تصویر دوم
در نعل سمند او شکل مه نو پیدا وز قد بلند او بالای صنوبر پست (5)
معنی بیت : براسبی زیبا و چابک سوار بود و قد و قامت بلند و زیبایش همة بینندگان را انگشت به دهن کرده بود .
این بیت میتواند یادآور شکل و شمایل زیبای حضرت عباس ( علیه السلام ) باشد که از شدت زیبایی به قمر بنی هاشم معروف بود . در قبیلة بنی هاشم همه زیبا بودند ، حضرت عباس چقدر زیبا بود که به ماه بنی هاشم ملقب شده بود . حافظ در بسیاری از ابیاتش از قد و بالا سخن به میان آورده که با خواندن بسیاری از آنها ، انسان به یاد این برادر دلاور امام حسین (علیه السلام ) و صحنههایی که او آفریده است میافتد ؛ به بعضی از این ابیات نظری میاندازیم :
دل صنوبریم مثل بید لرزان است ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست (6)
میشکفتم ز طرب زانکه چو گل بر لب جوی بر سرم سایة آن سرو سهی بالا بود (7)
شیوة ناز تو شیرین خط و خال تو ملیح چشم و ابروی تو زیبا قد و بالای تو خوش (8)
ز دست کوته خود زیر بارم که از بالا بلندان شرمسارم (9)
خیز و بالا بنما ای بت شیرین حرکات کز سر جان و جهان دست فشان برخیزم (10)
ز شوق نرگس مست بلند بالایی چو لاله با قدح افتاده بر لب جویم (11)
پیش بالای تو میرم چه به صلح و چه به جنگ چون به هر حال برازندة ناز آمدهای (12)
به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید که میرویم به داغ بلند بالایی (13)
عجیبی نیست که امام حسین ( علیه السلام ) بر نعش برادر فرمود : الآن پشتم شکست و چارهام تمام شد (14)
پانوشتها
1- غزل 26 ، بیت اول
2- لب در این بیت آدم را به یاد لب عطشان امام حسین میاندازد و اینکه با تمام تشنگی ، امام از اینهمه سختی لب به شکایت نگشود و همه چیز را در راه خدا تحمل کرد . حافظ در جای دیگر میفرماید :
از تاب آتش می ، برگرد عارضش خوی چون قطره های شبنم بر برگ گل چکیده » ( غزل 425 ، بیت 2 )
3- طاهر دزفولی ، محمد ـ سوگنامة کربلا ( ترجمه لهوف سید ابن طاووس ) ، انتشارات مؤمنین ، چاپ دوم ، 1379 ، صفحة 211
4- زیارت ناحیة مقدسه ، انتشارات مسجد جمکران ، چاپ سیزدهم ، تابستان 83 ، صفحة53
5- غزل 27 بیت 2
6- غزل 61 بیت 5 ( این بیت میتواند از زبان نازدانههای امام حسین ( علیه السلام ) باشد زمانیکه عموی دلاورشان برای آوردن آب به سوی فرات رهسپار شد )
7- غزل 203 ، بیت 7 ( ا ین بیت میتواند از زبان امام حسین ( علیه السلام ) باشد بعد از شهادت حضرت عباس ( علیه السلام ) ؛ با توجه به اینکه حضرت عباس ( علیه السلام ) علمدار سپاه امام حسین ( علیه السلام ) بود )
8 غزل 287 ، بیت 3
9- غزل 323 ، بیت اول ( این بیت میتوان زبان حال حضرت عباس ( علیه السلام ) باشد زمانیکه دست نازنینش قطع گردید و دستش از آوردن آب به خیمهها کوتاه شد . )
10- غزل 336 ، بیت 5 ( این بیت میتواند زبان حال امام حسین ( علیه السلام ) بر سر پیکر به خون آغشتة برادر رشیدش حضرت ابا الفضل العباس ( علیه السلام ) باشد ) بیت آخر این غزل نیز جای تأمل دارد :
روز مرگم نفسی مهلت دیدار بده تا چو حافظ ز سر جان و جهان برخیزم
11 غزل 379 ، بیت 8 ( در این بیت « لاله » نماد شهید است و « جوی » میتواند یاد آور « علقمه » یعنی رودی که حضرت عباس ( علیه السلام ) در کنار آن به شهادت رسید ، باشد )
12- غزل 422 ، بیت 3
13- غزل 491 ، بیت 5 ( این بیت میتواند از زبان سوگواران عزای امام حسین ( علیه السلام ) و یاران باوفای ایشان مخصوصاً حضرت عباس ( علیه السلام ) باشد )
14- کلمات دیگری در این غزل ( غزل 27 ـ که بیت مورد بحث یعنی « در نعل سمند او شکل مه نو پیدا ... » از این غزل است ) هستند که افسوس از شهادت این دلاور را مینمایانند ؛ مثلاً :
« شمع دل دمسازم بنشست چو او برخاست افغان ز نظر بازان برخاست چو او بنشست »
.: Weblog Themes By Pichak :.