ه خاطر روز حافظ این مقاله کوتاه را میگذارم . نظرتان درباره آن برایم مهم است .
بسم رب الْحسین عشق ، حافظ ، حسین (علیه السلام )
میخواهیم قدری از جام زلال اندیشة حافظ در بارة « عشق » سیراب گردیم ؛ حافظی که حقیقتاًَ خود را در عشق تنیده است . از نظر حافظ « عشق » از ثمرات علم غیب است (1) و تنها با تقریر و بیان ، نباید از آن دم زد (2) بلکه ، عاشقان مرد عملند (3) « عشق » هم مشکل است (4) و هم حلّال مشکل (5) همه چیز جز « عشقِ حق » ( که باقیست ) فانی است (6) ، و این عشق است که زندگی و حیات حقیقی میبخشد (7) و بدون آن ، انسان ، مردة متحرکی بیش نیست (8) و خداوندی که خود اولین عاشق است (9) به آن امر میفرماید (10) « عشق » آن عبادتی است که خداوند انسان را به خاطر آن خلق کرده است (11) بنابراین در دنیا فقط بایدعشق ورزید (12) که خوشتر از صدای سخن عشق وجود ندارد (13) بدون عشق ورزیدن ، وصل خواستن ، بی معناست (14) عشق ، اسارتیست که عین خلاصی است (15) این فنّ شریف (16) موقوف هدایت است (17) راهیست بی پایان (18) که باید با نقد جان در آن قدم نهاد (19) و از دادن سر ، نهراسید (20)
و اینگونه میتوان به مقام عظیم انسانیت که حتی فرشتگان از آن بی خبرند رسید (21) اینجاست که با تعلیم عشق ، زبان انسان ، باز میشود (22) و ذکر او ( مانند حضرت امام حسین « علیه السلام » ) در هر محفلی ورد زبانها میشود (23) و چنین کسی ، شهرة آفاق میگردد (24)
ملائکه بر در خانة عشق تسبیح میگویند (5) و اگر چشم حقیقت بین پیدا کنیم ؛ « غم » بهترین هنر عشق است (25) غمی شیرین که باید آن را همچون لباس زیرین بر تنِ جان ، پوشاند و همچون شعلهای فروزان ، فرا راه انسانیت گرفت . و عاشق صادق است که به حقیقت بقا میرسد مانند امام حسین ( علیه السلام ) :
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریدة عالم دوام ما (26)
با توجه به آنچه که در بارة « عشق » آمد ، اگر اندکی از زندگی سراسر عشق ابا عبدالله الحسین (علیه السلام ) ( مخصوصاً دورانی از زندگی ایشان که واقعة خونبار کربلا در آن اتفاق افتاد ) خبر داشته باشیم بدون هیچ تردیدی خواهیم گفت که « عشق » زنده است به حسین ( علیه السلام ) نه اینکه دل حسین ( علیه السلام ) زنده باشد به عشق !
آری آنچه در بارة عشق گفتیم ـ هرچند در اول وصفش ماندهایم ـ همه درمورد امام حسین ( علیه السلام ) صدق میکند مخصوصاً اینکه امام حسین ( علیه السلام ) به خاطر « عشق » (27) هرآنچه داشت را فدا نمود برای همین است که تا دنیا باقی است نام و یاد او نیز باقی است و این را میتوان از شور و اشتیاق مردم در به پا داشتن عزای امام حسین ( علیه السلام ) دریافت که روز به روز و سال به سال در تزاید است و مسلمان و غیر مسلمان نمیشناسد :
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی (29)
گر نور عشق بر دل و بر جانت اوفتد بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی (30)
پینوشتهها :
1- مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند که اعتراض به اسرار علم غیب کند ( غزل 188 ، بیت اول )
2- ای آنکه به تقریر و بیان دم زنی از عشق ما با تو نداریم سخن خیرو سلامت ( غزل 89 ، بیت 5 )
3- به قول حافظ : مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد ( غزل 145 ، بیت 7 )
4- الا یا ایّها السّاقی ادر کأساً و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها (غزل 1 ، بیت 1 )
5- دل چو از پیر خرد نقل معانی میکرد عشق میگفت به شرح آنچه بر او مشکل بود ( غزل 207 ، بیت 3 )
6- هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریدة عالم دوام ما ( غزل 11 ، بیت 3 )
7- عرض کردم دو جهان بر دل کارافتاده بجز از عشق تو باقی همه فانی دانست ( غزل 48 ، بیت 3 )
8- هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق بر او نمرده به فتوای من نماز کتید ( غزل 244 ، بیت 7 )
9- که بندد طرف وصل از حسن شاهی که با خود عشق ورزد جاودانه (غزل 428 ، بیت7 )
10- جهانیان همه گر منع میکنند از عشق من آن کنم که خداوندگار فرماید ( غزل 230 ، بیت 2 )
11- و ما خلقتُ الْجنَّ و الْاِنس الّا لِیعبدون ( سوره ذاریات ـ آیه 56 )
12- در این مقام مجازی بجز پیاله مگیر در این سراچة بازیچه غیر عشق مباز (غزل 259 ، بیت 5 )
13- از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این کنبد دوار بماند ( غزل 178 ، بیت 8 )
14- حافظ هر آنکه عشق نورزید و وصل خواست احرام طوف کعبة دل بی وضو ببست ( غزل 30 ، بیت 7 )
15- اسیر عشق شدن چارة خلاص من است ضمیر عاقبت اندیشِ پیش بینان بین ( غزل 403 ، بیت 6 )
16- عشق میورزم و امید که این فنّ شریف چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود ( غزل 227 ، بیت 5 )
17- زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است عشق کاریست که موقوف هدایت باشد ( غزل 158 ، بیت 7 )
18- تو خفتهای و نشد عشق را کرانه پدید تبارک الله از این ره که نیست پایانش ( غزل 280 ، بیت 4 )
19- راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست ( غزل 72 ، بیت اول )
20- در زلف چـون کمندش ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی جـرم و بی جنایت (غزل 94 ، بیت4 )
21- فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز ( غزل 266 ، بیت 4 )
22- تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است ( غزل 52 ، بیت 5 )
23- مرا تا عشق تعلیم سخن کرد حدیثم نکتة هر محفلی بود ( غزل 217 ، بیت 7 )
24- منم که شهرة شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالودهام به بد دیدن ( غزل 393 ، بیت اول )
25- بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی کاندر آنجا طینت آدم مخمر میکنند ( غزل 199 ، بیت 6 )
26- ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق برو ای خواجة عاقل هنری بهتر از این ( غزل 404 ، بیت 4 )
27- غزل 11 بیت 3
28- عشق حقیقی یک عشق بیشتر نیست و آن عشق به خداست . بقیة عشقها اگر در امتداد این عشق باشند از مرتبهای از عشق ( عشق حقیقی ) برخوردارند و گرنه مراتبی از « هوس » هستند نه عشق .
29- غزل 487 ، بیت 3
30- غزل 487 ، بیت 5
.: Weblog Themes By Pichak :.