بسم ربّ الحسین
نیزه
خورشید جلوه کرد سرِ نیزه
ناگاه داغ شد خبرِ نیزه
آغوش باز کرد گلویی سرخ
بر بوسههای گرم سرِ نیزه
کم مانده بود در زیر این بار
یکباره بشکند کمرِ نیزه !
در چشمهای آبی سر حتّی
انگار مانده بود اثرِ نیزه
حسی غریب از خشمی خونین
افتاده بود در گذرِ نیزه
یک سر در آن میانه همه دیدند
کرده است خویش را سپرِ نیزه !
قبل از غروب سوخته بود انگار
از سوز شرم بیشترِ نیزه
تاریخ : دوشنبه 91/9/6 | 1:50 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.