بسم ربّ الانتظار
یک غزل مهدوی :
بهار صداقت
دلم شور می زد مبادا نیایی
مگر شب سحر می شود تا نیایی
مگر می شود من در آتش بسوزم
تو امّا برای تماشا نیایی
تو افتاده تر هستی از این که یک شب
به میقات این بی سر و پا نیایی
تو پروانه باشی و یکبار حتی
به شاباش پیوند گلها نیایی ؟!
دروغ است! این بر نمی آید از تو
بیایی و تا کلبه ما نیایی
بگو خواهی آمد که امکان ندارد
بگویی که می آیم، امّا نیایی
گذشته است هر چند امروز و امشب
دلیلی ندارد که فردا نیایی
... چه خوب آمدی ای بهار صداقت
دلم شور می زد مبادا نیایی
تاریخ : شنبه 91/3/27 | 6:44 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.