متن ادبی - شین مثل شعور
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خدایا آزادمان کن !

بسم الله الرّحمن الرّحیم

( به مناسبت سوم خرداد نوشته شد : )

http://www.parsino.ir/wp-content/uploads/2013/05/548226.jpg

مانند تکه ای ابری شده‌ام که در آسمان بیابانی وسیع و سوزان خود را گم کرده ! ... تشنگی امان نمی دهد ... مانده ام ببارم یا دعا کنم که بر من ببارند ! ... من تشنه‌ام ... آی کسی هست که مرا به روزهای خوش گذشته برگرداند ...
عشقمان می‌کشید نعره زنان

توی میدان مین زمین بخوریم

راه دوری نمی رود ، مشتی ...

لگدی هم اگر ز « مین » بخوریم

روزهای سبزی که :

تشنگی اندکی امان می داد

شب که یکباره میرسید از راه

بر سر سفره موقع افطار

شربت عشق بود و قرص ماه

خرمشهر مان را گرفتند و خونین شهر تحویلمان دادند ککمان نگزید اگر چه بهترین بچه‌های مان را در مسابقه فتح میدان مین از دست دادیم

جهان را آراستیم و جهان‌آراهایمان مرگ را زیر پا له کردند

سیم خاردار با زخمهای بدنمان آشتی کرده بود و بر روی ما لبخند می زد ولی چیزی در سینه‌مان بود که سرزنش یسم خاردار را هم برایمان آسان می کرد

آن روزها خدا به ما چه نزدیک بود ، خودش را به ما نشان داد و کلید شهر را دو دستی تقدیممان کرد ، ما در همنشینی شهدامان همنشین فرشتگان بودیم و لی اینک :

آسمان فرش زیر پایم بود

آه گویی فرشته بودم من

آه از نفس آه از شیطان

پنبه شد هرچه رشته بودم من

و امروز تسلیم شهر شده‌ایم ... شهری که از سر و رویش لبخند دشمن می ریزد ... و دارد کشف می شود تمام غیرت آن ... دارد به خاک مذلتمان می نشاند ... خونین کرده است دلهایمان را ... و ما چه بی خیال نشستیم و شعرها گفتیم ...

خدایا همانگونه که آن روز خرمشهر را آزاد کردی امروز نیز ما را آزاد کن و امام غایب از نظرمان را برسان  

 




تاریخ : شنبه 93/3/3 | 12:12 صبح | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر


  • paper | سبزک | تبلیغات متنی