به نام خدا اینها بعضی از بچه های مسجد ما هستند:
بچه های مسجد ؛ بچه هایی که نمازهای جماعتشان ( حتی گاهی نماز صبح ) را در مسجد می خوانند . خیلیهایشان معدل هایشان نوزده ، بیست است . درسشان خوب ، اخلاقشان خوب، رفتارشان خوب ؛ پدرها و مادرهایشان راضی ؛ در کلاسشان ( طرح صالحین ) هر نوع سئوالی داشته باشند می پرسند ( و یاد می گیرند ) اهل مطالعه و تحقیق هم هستند . بعضیهایشان از مسائل مختلف ( حتی شیطان پرستی هم ) اطلاعات خوبی دارند . بعد از نماز مغرب و عشاء یک صفحه قرآن می خوانند و جوّی توأم با شادی و شعف . منظورم این است که خانواده ها اگر بچه هایشان را برای یادگیری زندگی حقیقی ( که هم دنیا در آن هست و هم آخرت ) به مسجد بفرستند یقیناً بسیار بسیار بهتر است از اینکه جای دیگر بفرستند . نوجوانان در مرحله ای از زندگی هستند که از هر دست برویانیشان می رویند و خانه خدا و کلاسهای طرح صالحین بهترین محیطهای پرورش نوجوانان هستند . فقط کسانی که با این محیطها آشنا نیستند تمایلی به آن ندارند . روزی یکی برای نقاشی خانه ام آمده بود ( معتاد بود ) برایم می گفت من پسرم را بزور هم شده برای برنامه های تابستانی مسجد می فرستم چون می دانم ضربه ای که من خورده ام ( و شکست در زندگیم ) بخاطر دوری از مسجد است .
آری این بچه ها ، فردا مردهایی خواهند بود که بار جامعه را بر دوش خواهند کشید و سلاح دفاع از اسلام را در دست خواهند گرفت .
به نام خداوند خورشید عدالت علی !
این مثنوی غزل را ـ اگرچه برای برخی تکراری باشد ـ به عشق علی ( علیه السلام ) می گذارم . خدایا به خاطر گل رویش از من بپذیر :
برای عشق و عدالت غریب زیست علی
هنوز مانده بفهمیم اینکه کیست علی !
علی عدالت محضی که نیست مثل تو
در این حوالیِ بی درد ، کیست مثل تو
تو با تمام بزرگی امیر عشق منی
یگانه معنی عید غدیر عشق منی !
تمام عشق ! تو مولی، ولی من هستی
اجازه هست بگویم علی من هستی ...
صدای پای تو بر خاک ـ آه ـ عجب پیچید
و نام سبز تو در کوچه های شب پیچید
شکاف کعبه نگاه تو را بشارت شد
و ناگهان ظلمت زیر نور غارت شد
مگر سکوت تو را دیده اند آینه ها
که هیچگاه نخندیده اند آینه ها
شبی مفسر حرف زلال آب شدی
ابو عدالت، ابو عشق، ابو تراب شدی
علی شدی تو و خورشید ، خاک پای تو شد
بهار لبریز از سبزی صدای تو شد
تو را ندیده ام ای وای چشمهایم کو
صدا نکرده امت دیر شد صدایم کو !
بجان عشق مرو مهربان من برگرد
هنوز وقف عدم مانده جان من برگرد
بمان بیایم و سیرت ببینم ، آی ! مرو
بمان ز روح تو زخمی بچینم ، آی مرو !
مرو که با تو نگاهم قشنگ خواهد شد
دلم برای تو ای مرد تنگ خواهد شد
برای عشق و عدالت غریب زیست علی
هنوز مانده بفهمیم اینکه کیست علی !
و خویش را چه عجیب است شیعه مینامیم
من و شما که نفهمیدهایم کیست علی
چنان به لبخندش پشت کردهایم انگار
میان ما بد عهدان غریبهایست علی
کدام چاه در این شهر مرده میفهمد
که چیست معنی یک عمر خون گریست علی
بیا عدالت و شمشیر خویش را بردار
و بار دیگر در بینمان بایست ، علی !
...
بهار سیب جگرهایمان رسیده بیا
بیا بیا که به اینجایمان رسیده بیا !
هو
سلام
غزلی ناچیز از این حقیر که شاید حدود 17 سال پیش سروده ام تقدیم به اهلش :
اشتیاق
در آسمان نگاهش شهاب زندانیست
بزیر گیسویش آفتاب زندانیست
شب است روز من تیره روز از این داغ
که ماه رویش پشت نقاب زندانیست
به من سیاهی چشمش چه طعنه ها که نزد
دریغ زیر زبانم جواب زندانیست!
کسی که مستی ما را حرام می دانست
به جرم خوردن جامی شراب زندانیست !!
به گیسوانش آهسته تر بکوب ای باد
هزار سینه در این پیچ و تاب زندانیست
سیاهی چشمش آنچنان مه آلود است
که پشت این مژه گویی که خواب زندانیست !
به گرد چشمم پیچانده عشق حلقه اشک
عجیب نیست که آتش در آب زندانیست ؟!
بمیر چونکه به دریا نمی رسی « عابد »
چو قطره تا ذهنت در حباب زندانیست
به نام خدا
بر و بچههای پایگاه ما چندین سال است که پولهایشان را روی هم می گذارند و روز عید قربان ، قربانی می کنند . فکر می کنم ده سالی است که این طرح جالب در پایگاه ما اجرا می شود . در اجرای این طرح ( با همکاری موسسه خیریه محل ) قربانی را از 1 گوسفند به هفت ، هشت گوسفند رسانده ایم که البته گوشت ها بین نیازمندان محل تقسیم می شود . این هم یک خاطره :
سال دوم اجرای طرح شب عرفه خواب دیدم پدرم ( که از دنیا رفته ) در حال خرید گوسفند است . به او گفتم حاج آقا اینجا چه می کنی ؟ بدون اینکه حرفی بزند دستم را گرفت و برد پیش یکی از فروشندگان گوسفند و به او گفت : این پسرمه یه گوسفند خوب به او بده . فروشنده گفت : حاج احمد ! من مخلص شما هستم ، اینجا گوسفند خوب ندارم امّا توی خونه ام یکی باحالش را دارم که به پسرت می دهم ؛ رفتیم ( در خواب ) و گوسفد که خیلی جالب و بزرگ بود را به من نشان داد و خریدیم ...
فردا بعد از ظهر برای خرید گوسفند با دوستان رفتیم به بازار مال فروشان . بین راه من خوابم را برای رفقا تعریف کردم . پول خوبی جمع شده بود و گوسفندهایی که برای فروش آورده بودند چشممان را نگرفت . ناگهان یکی به اسم صدایم کرد و سلام گفت . یکی از دانش آموزان قدیمیم بود . نزدیک شدیم ؛ به همراه پدرش چندتا گوسفند برای فروش آورده بود . مرا به پدرش معرفی کرد . ناگهان پدرش لبخند زنان اسم پدر و عموهایم را گفت و گفت من همه ساله به حاج احمد گوسفند می دادم . به او گفتم گوسفندهایت برایم جالب نیستند . گفت چند تا گوسفند خوب دارم که در میدان بار ( طویله کنار مغازه ام ) بسته ام برویم به شما نشان دهم . سوار ماشین شدیم و رفتیم . الحق گوسفندهای خوبی بودند ؛ یکی چشممان را گرفت و خریدیم و آمدیم . جالب اینجاست که این گوسفند با آنکه طنابش را نمی گرفتم امّا هر جا می رفتم با من می آمد . بین اینهمه بچه های پایگاهی ( با آنکه گوسفندی که تازه خریده ای باید وحشی باشد و تازه با کشیدن طنابش هم دنبالت نمی آید ! ) دنبال من می آمد . به شوخی به بچه ها می گفتم :نگاه کنید !! بعد می رفتم روی بلندی ( سکوی ) کنار اتاق با من می آمد و سرش را می گذاشت پشت پاهایم. ( عکسش را هم گرفتیم ) یکی از بچه ها به خوابی که دیده بودم اشاره کرد و گفت بین آن خواب و این گوسفند رابطه هایی هست !!
خداوند همه گذشتگانمان را بیامرزد ( و پدر مرا ) . امسال هم ما ، کنار پایگاه مان روبروی بقعه متبرکه آقا سید علی کیا ، قربانی خواهیم کرد و لذت معنوی این کار نصیب همه ما خواهد شد . طرح خوبی است شما هم می توانید آن را در محلتان اجرا کنید. ( حرفها و ناگفته های زیادی از این طرح دارم که مجال نیست ) یا علی
بسم الله الرّحمن الرّحیم
مطلب زیر قسمتی از تحقیق اینجانب به نام « مرثیه حافظ بر حسین » است :
حافظ و شفاعت :
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق بدرقة رهت شود همت شحنة نجف (1)
« شفاعت » که در اصل از ریشة شَفْع به معنی جفت ( دو تا ) و نقطة مقابل آن ، وتر ( تک و تنها ) است (2) یکی از بحثهای مهم و مورد اختلاف ما بین مذاهب مختلف در اسلام میباشد . به ضمیمه شدن هر چیز به چیز دیگر و به معنی دقیقتر : به ضمیمه شدن فرد برتر و قویتر به فرد ضعیفتر برای کمک به او شفاعت گفته میشود (3) .
در این مجال اندک میخواهیم ببینیم لسان الغیب ؛ حافظ در باره مقولة « شفاعت » چه نظری دارد . او که معتقد است با تمام گناهانی که کرده باز به بهشت میرود :
« قدم دریغ مدار از جنازة حافظ که گرچه غرق گناه است میرود به بهشت »(4)
قبل از وارد شدن در اصل موضوع خوب است به برداشت غلط بعضی از معنی شفاعت اشارهای بکنیم :
بعضی در کنار اراده خدا ، برای شافعین ، قدرت و اراده و دم و دستگاهی مجزا تصور میکنند ؛ مثلاً فکر میکنند که اگر امام حسین ( علیه السلام ) بخواهد ، فرد گنهکاری را از عذاب شدن نجات میدهد و رضایت خدا هم در این بین شرط نیست و اصولاً آنقدر که به شفاعت امام حسین ( علیه السلام ) معتقدند به خدا و رحمت او اعتقاد ندارند ! نفهمیدن و یا بد فهمیدن شفاعت ، جرأت به گناه کردن را در انسان تشدید میکند و دستاویز خوبی میشود ـ مخصوصاً برای کسانی که ظاهراً متشرع هستند ـ برای توجیه نافرمانی خدا . بسیاری از مؤمنان که به همین راحتی ، تن به گناه میدهند به خاطرامیدواری بیمورد به بهشت است در حالی که طبق احادیث از معصومین (علیهم السلام ) رسیده که فرمودهاند : در دل مؤمن خوف و رجا ( امید ) به یک اندازهاند و بر هم رجحان ندارند (5) ما امیدواری به رحمت خدا را انکار نمیکنیم امّا امیدواری با تقوا مفید خواهد بود
در اصلِ شفاعت که بحثی نیست چرا که در قرآن کریم به دفعات از آن یاد شده است ؛ به طور مثال در بارة جهنمیان آمده است : « فما تنفَعُهُم شَفاعَتُ الشّافعین » یعنی : شفاعتِ شفاعتکنندگان به آنان سودی نمیرساند (6) .
برعکس آنچه بسیاری از مردم تصور میکنند ، شفاعت ، شبیه توصیههای بیدلیل اجتماعی و نوعی پارتی بازی نیست ! اگر در یک دانه ، عوامل حیات و سلول زنده وجود نداشته باشد ، تابیدن هزاران سال نور خورشید و بارش باران و سعی خاک و ... برای رشد آن سودی نخواهد داشت ؛ از آنچه آمد ، به شفاعت تکوینی یاد میشود (7) ؛ در قیامت نیز اینگونه است و تا بین شفاعت شونده و شفیع ، در این جهان ارتباط معنوی ـ که در حقیقت نوعی وسیلة تربیتی است ـ وجود نداشته باشد ، شفاعت صورت نمیگیرد (8) .
و امّا حافظ ؛ حافظ ، از رهروان صدیق طریق هدایت است ؛ مرور چند بیت از غزلیاتش برای رساندن ما به این باور راهگشا خواهد بود :
چل سال بیش رفت که من لاف می زنم کز چاکران پیر مغان کمترین منم (9)
گرچه دوریم به یاد تو قدح میگیریم بُعد منزل نبود در سفر روحانی (10)
حافظ از معتقدان است گرامی دارش زانکه بخشایش بس روح مکرم با اوست (11)
در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد حالتی رفت که محراب به فریاد آمد (12)
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود (13)
حافظ در کنار اعتقاد عملی خود به شریعت ، به شفاعت نیز معتقد است :
آبی به روزنامه اعمال ما فشان باشد توان سترد حروف گناه از او (14)
جایی از شفاعت به « عنایت » یاد میکند :
دوشم نوید داد عنایت که حافظا بازا که من به عفو گناهت ضمان شدم (15)
تردیدی نیست که حافظ از دانشمندان عصر خویش بوده و در کنار اِشرافش بر قرآن (16) با احادیث و روایات اسلامی نیز، آشنایی کاملی داشته است .
نمیخواهیم در بارة شیعه بودن حافظ بحث کنیم امّا ابیات او در طول اعصار فریاد کشیدهاند که حافظ به حقِ اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام ) کاملاً واقف بوده ؛ و سعی میکرده که رهرو صادقی در راه عشق به این خاندان باشد آنگونه که خود میسراید :
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق بدرقة رهت شود همت شحنة نجف (17)
او میداند که هنگام مرگ چه مؤمن و چه کافر ، حضرت علی ( علیه السلام) را میبینند (18)
حافظ معنای حقیقی شفاعت را فهمیده و میداند که بخشایشگر حقیقی خداست :
لنگر حلم تو ای کشتی توفیق کجاست که در این بحر کرم غرق گناه آمدهایم (19)
و یا
آبرو میرود ای ابر خطاپوش ببار که به دیوان عمل نامه سیاه آمدهایم (20)
و یا :
با چنین گنج که شد خازن آن روح امین به گدایی به در خانه شاه آمدهایم (21)
یکی از نکات جالب در شعر حافظ این است که خیلی از جاها که حافظ کلمه « قدم » را آورده انگار حرف از مرگ است مثلاً : ای دوست به پرسیدن حافظ قدمی نه زان پیش که گویند که از دار فنا رفت (22)
و یا : حافظ از بهر تو آمد سوی اقلیم وجود قدمی نه به وداعش که روان خواهد شد (23)
یا این دو بیت :
کسی که از ره تقوا قدم برون ننهاد به عزم میکده اکنون ره سفر دارد
دل شکستة حافظ به خاک خواهد برد چو لاله داغ هوایی که بر جگر دارد (24)
و این بیت :
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق بدرقة رهت شود همت شحنة نجف (25)
و اینگونه است که امید شفاعت از خاندان عترت و طهارت را دارد . (26)
حافظ میخواهد بگوید که معصومین ( علیهم السلام ) قدردان محبین خود هستند و اگر کسی عمر خود را در عشق آنان صرف کرده باشد ( حافظ اگر قدم زنی ... ) حتماٌ گوشة چشمی به او دارند و هنگام مرگ به فریادش میرسند ( اگرچه غرق گناه است میرود به بهشت ) ؛ و توصیه میکند ، حال که ائمه ( علیهم السلام ) مخصوصاً امام علی ( علیه السلام ) در تشییع جنازة حافظ هستند ( بدرقه رهت شود ... ) تو هم شرکت کن ! . « بدرقه » میتواند به معنای « دم مرگ » باشد چرا که مرده را به سوی جایگاه ابدیش بدرقه میکنند ؛ با توجه به این معانی حافظ خود را بهشتی میداند :
« قدم دریغ مدار از جنازة حافظ که گرچه غرق گناه است میرود به بهشت »(27)
حافظ از کسانی نیست که بدون توبه ، انتظار شفاعت داشته باشد ؛ کسی که به خاطر شرمندگی ( به خاطر یادآوری گناهانی که کرده ) گریه می کند با معنی حقیقی شفاعت پی برده ؛ به ابیات زیر توجه فرمایید :
دارم امید عاطفتی از جناب دوست کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست
دانم که بگذرد ز سر جرم من که او گرچه پریوش است ولیکن فرشته خوست
چندان گریستم که هر کس که برگذشت در اشک ما چو دید روان گفت این چه جوست (28)
یکی از چیزهایی که نشان دهندة اوج عاطفه است ، اشک است . امکان دارد کسی ناراحت باشد امّا گریه نکند امّا کسی که گریه میکند یقیناً با درجة نهایی بروز ناراحتی رسیده است . امکان دارد کسی گناهی کرده و از انجام آن پشیمان شده باشد و این پشیمانی علتهای مختلفی داشته باشد ولی آنجا که علت پشیمانی از ارتکاب معاصی ، شرم از دیده شدن آن گناه توسط « محبوب » باشد ، شرمندگی عظیمتر و بروز این شرمندگی شدیدتر است .
کسی که واقعاً میخواهد از گناهی توبه کند و حقیقتاً به عواقب گناه ( چه در دنیا و چه در آخرت پی برده ) اشکش جاری میشود . داستان بکائین در تاریخ مشهور است ـ کسانی که از خوف خدا بسیار گریه میکردند ـ در حالی که شک نیست که خداوند رئوف و مهربان است آری خدا ، ترس ندارد بلکه این ترس از عواقب گناه و معصیت است که حالت تضرع و زاری را در انسان ایجاد میکند . مجالسی که منصوب به ابا عبد الله الحسین ( علیه السلام ) است در اصل مجالس توبه و بازگشت به سوی خداست . به مصداق بیت :
شست و شویی کن و آنگه به خرابات خرام تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده (29)
آنانکه حقیقتاً به عشق حسینی پی بردهاند سعی میکنند که اولاً گناه نکنند و ثانیاً توبه را آنی به تأخیر نیندازند . اصولاً بیشتر ، انسانهای پاک و مؤمن به اقامة عزای امام حسین ( علیه السلام ) میپردازند . اگر امام حسین ( علیه السلام ) از جرم کسی بگذرد خدا نیز از او خواهد گذشت (30)
پانوشتها : 1- غزل 321 ، بیت 10 2- جعفر شریعتمداری ، شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه ، جلد دوم ، صفحه 505 3- همان 4- غزل 79 ، بیت 7 5- امام خمینی(ره) ، شرح چهل حدیث ، چاپ 22 ، سال 1378 ، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام ، شرح حدیث 14 ، ص221 6- آیة 48 سورة مدّثّر 7- جعفر شریعتمداری ، شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه ، جلد دوم ، صفحه 507 8- چون بحث شفاعت مهم است عزیزان میتوانند به کتاب عدل الهی شهید مرتضی مطهری رجوع کنند . 9- غزل 343 ، بیت اول
10- غزل 472 ، بیت 7 11- غزل 57 ، بیت 7 12- غزل 173 ، بیت اول 13- غزل 216 ، بیت 10 14- غزل 413 ، بیت 7 15- غزل 321 ، بیت 10 16- « عشقت رسد به فریاد گر خود بسان حافظ قرآن ز بر بخوانی با چارده روایت » ( غزل 94 ، بیت 11 ) دانشمندی که قرآن را با چهارده روایت از حفظ بوده ، حتماً بر معانی بلند آن نیز اشراف داشته است .
17- غزل 296 ، بیت 9 ( در زیارت عاشورا میخوانیم : « و ثبّت قَدَمَ صِدْقٍ عِندکَ مَعَ الْحُسینِ ( علیه السلام) » یعنی خدایا مرا نزدت با حسین ( علیه السلام) که بر او سلام بادثبات قدم همراه با صداقت عنایت فرما
18- حارث همدانی یکی از اصحاب مخلص امام علی (علیه السلام ) و از فقهای بزرگ بود که امام علی (علیه السلام ) خطاب به او این بیت را سرود : « یا حارثَ همدان مَن یَمُتْ یَرَنی مِنْ مؤمنٍ اَو منافقٍ قُبُلاً » ای حارث همْدانی هر کس هنگام مرگ مرا خواهد دید چه مؤمن و چه منافق ( نهج البلاغه ، ترجمة محمد دشتی ، انتشارات مشرقین ، تابستان 79 ، صفحة 611 ، پاورقی نامة 69 ) به قول حافظ : روز مرگم نفسی وعدة دیدار بده وآنگهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر ( غزل 250 ، بیت 7 )
19- غزل 366 ، بیت 5 ( حلم از صفات خداست )
20- غزل 366 ، بیت 6 ( منظور از دیوان عمل قیامت است )
21- غزل 366 ، بیت 4 ( « شاه » آدم را به یاد شاه مردان شیر یزدان حضرت علی ( علیه السلام ) میاندازد
22- غزل 82 ، بیت 9
23- غزل 164 ، بیت 9
24- غزل 116 ، بیت 7 و 8
25- غزل 296 ، بیت 9 ( در زیارت عاشورا میخوانیم : « و ثبّت قَدَمَ صِدْقٍ عِندکَ مَعَ الْحُسینِ علیه السلام » یعنی خدایا مرا نزدت با حسین که بر او سلام بادثبات قدم همراه با صداقت عنایت فرما )
بسم الله الرّحمن الرّحیم
خوانندگان عزیز و عزیزان شاعر و منتقد
سلامٌ علیکم.
شعری به عشق گل روی پیامبر اکرم ( صلّ الله علیه و آله ) سروده ام و در حال کار روی آن هستم . چون می خواهم آنچه برای رسول رحمت می نویسم کمترین اشکال را داشته باشد در ضمن عامه فهمهم باشد خواهشمندم هرگونه نظری به ذهنتان می رسد دریغ نفرمایید . باشد که با جمع آوری نظراتتان بتوانم خدمتی به ساحت مقدس ایشان نمایم . با تشکر
غصه ها مثل بید می لرزند
در دل ما ز بیم لبخندت
باز باران به وجد میآید
میوزد تا نسیم لبخندت
کوهها ایستادهاند که تا
پیششان چند لحظه بنشینی
درهها چشمه چشمه می گریند
در فراق تو خوب ؛ میبینی ؟!
در خلیج خیال نازک تو
باز پهلو گرفته است زمین
اگر آرام و رام میچرخد
به غمت خو گرفتهاست زمین
هر غروب آفتاب می گرید
وز فراق تو سخت می موید
رو به تو کرده با زبان شفق
السلامُ علیک میگوید !
درک زیبایی نگاهت را
ناتوان شب ، ستاره ها عاجز
وصف گلخندة تو ممکن نیست
ماندهاند استعاره ها عاجز
آتش از عشق پاک تو سوزان
آب از مهر بی دریغ تو خیس
آه بر خاک پایت ای احمد
سجده کردند آدم و ابلیس
درک پیچ و خم کلام تو را
ماه یک سینه آه آوردهاست
آه خورشید مهربان ، به درت
مهربانی پناه آوردهاست
گر حبیب خدا نبودی تو
جلوهای جبرئیل را میسوخت
اگر آب محبت تو نبود
خشم آتش خلیل را میسوخت
نوح وقتی سوار کشتی شد
به تو و آل تو پناه آورد
عاشق صورت ملیح تو بود
یوسف از قصد رو به چاه آورد
آسمان فرش زیر پای تو شد
عرش یکباره خویش را گُم کرد
سرّ « اسری بِعبدِهی لیلاً »
ناگهان در فلک تلاطم کرد
آمدی با نگاه روشن خود
از حقارت نجاتمان دادی
ساقیا ! تشنهکامی ما را
دیدی آب حیاتمان دادی
تا ابد در تمام کون و مکان
احد النّاسی از تو بهتر نیست
دیگران غرق در تکاثر و تو
همّ وغمّت بغیر کوثر نیست
ای امین ! اهل آسمان و زمین
ریزه خوار کرامتت هستند
حرف آزادگی که پیش آید
سروها محو قامتت هستند
تو بهاری که لمس دستانت
آرزوی تمام شالیهاست
راز خلقت تویی ، تو، تنها تو !
به خدایی که این حوالی هاست
وصف خُلق عظیمت اقیانوس !
هان ز مرداب برنمیآید
من که باشم که از تو بنویسم
نه ! نه ! این جور در نمی آید !!
مثل باران ز عرش میریزد
صلوات فرشته ها بر تو
میفرستد درود بر تو خدا
پس سلام و درود ما بر تو
.: Weblog Themes By Pichak :.