بسم الله الرّحمن الرّحیم
این« مخمّس » اگرچه شاید شعر نیست و نظم است ولی اظهار محبّتی است به ابا عبد الله ( علیه السلام ) که به عشق علی اکبر امام حسین ( علیهما السلام ) از قلم این حقیر جاری شده . کاش از ما قبول کنند : ( در انتهای شعر فایل صوتی هم قرار داده شده )
علی اکبر
جان مرا قرار ... علی اکبر !
ای سرو تک سوار ... علی اکبر !
سردار جان نثار ... علی اکبر !
مست از شراب یار ... علی اکبر !
دست از طلب مدار ... علی اکبر !
خورشید محو چهره ی زیبایت
مانده است آسمان به تماشایت
مست است خاک زیر قدمهایت
لب تشنه رفته ای تو و بابایت
مانده است شرمسار علی اکبر !
ای روح و جان من مهلاً مهلا
تاب و توان من مهلاً مهلا
سرو روان من مهلاً مهلا
آمد خزان من مهلاً مهلا
ای آخرین بهار ... علی اکبر!
آئینه دار صورت پیغمبر !
ای در تو جلوگر همهی حیدر
آخر بگو چگونه کنم باور
کردند مثل غنچه تو را پرپر
این قوم نابکار علی اکبر !
ای مثل سروهای رسا قدّت
کوتاه گشته است چرا قدّت
کرده مگر عمود چه با قدّت
خوابیده ام ببین قدا قدّت
بی هوش و بی قرار ... علی اکبر !
گفتی که من ز مرگ ندارم باک
بر خاک از تو ریخته خون پاک
فرق تو را چو ماه که کرده چاک
بعد از تو پارهی تن بابا ... خاک
بر فرق روزگار علی اکبر!
ای یاس دست و پا زده در خونت
لیلای عشق بازی مجنونت
عزّت اسیر و غیرت مدیونت
بابا فدای خنده محزونت
گلخندهای ببار علی اکبر !
نور دو دیده ، نو ثمر بابا
دیدی شکسته شد کمر بابا
خون کرده داغ تو جگر بابا
خشکیده چشمهای تر بابا
از بس شد اشکبار علی اکبر !
تا چشم در جمال تو می دوزم
چون شمع زار زار میافروزم
در آتش فراق تو می سوزم
ای آفتاب ! ... رفته ای و روزم
گردیده شام تار علی اکبر !
این هم فایل صوتی شعر ( هیئت عاشقان ولایت شهرستان لنگرود ) :
به نام خدا
با سلام به همه عاشقان اباعبدالله الحسین
صوت شعر خوانی حقیر در شب ششم محرم در هیئت عاشقان ولایت شهرستان لنگرود تقدیم می شود : http://s5.picofile.com/file/8148804918/sher_arjomand.mp4.html
اجر همه با سید الشّهداء
بسم الله الرّحمن الرّحیم
السلام علیک یا اباعبدالله
این «آخرین سیاه مشق » حقیر به عشق « قاسم ابن الحسن ( علیهما السلام ) است ... تقدیم به امام رضا ( علیه الاف التحیّة و الثّنا ) که مرحمت کردند به این حقیر در سرودنش ... اگر نکته ای برای بهتر شدن آن به ذهن دوستان می رسد دریغ نفرمایند ( البته هنوز ناتمام است و در حال کار روی ان هستم )
السلام علیک یا قاسم
آه از کوفه خراب شده
چقَدَر ابن ملجم آمده است
لشکری دست و پنجهی خود را
زده در خون مسلم آمده است
همه بغض علی به دل دارند
همه دندان خشم می فِشُرند
همه انگار منتظر وقتند
سر خورشید عشق را ببُرند
تکه تکه شدی ... که می گوید
چار پاره کم از غزل دارد ؟!
چشمهایت به من که می نگری
طعم « احلی من العسل » دارد
عمو آمد ولی بلند نشو !
پهلویت درد می کند حتماً !!
سیزده ساله ای که تو باشی
کار صد مرد می کند حتماً
آه عمو جان برای من سخت است
که بخوانی مرا ولی ... ای وای
قاسم پرپر عمو ! ... شده ای
ارباً اربا چنان علی ... ای وای
مثل یک صید غرق خون داری
دست و پا می زنی مقابل من
دشمن نابکار می داند
که چه آورده است بر دل من !
بی زره رفته ای و پیراهن
چه کند در مقابل شمشیر
ولی انگار سخت سوخته است
بر تن نازکت دل شمشیر !
گفته بودم به تو که این مردم
با همینان که روبرو هستی
همگی خوب خوب می دانند
که جگر گوشه عمو هستی !
هست معلوم از سر و وضعت
با تو این گرگها چه کرده اند
آه سگهای هار کوفی با
نوهی مرتضی چه کرده اند
آی محبوب سیزده ساله
که جگر گوشه من و حسنی
جای لبخند اندکی ای کاش
قاسمم ! حرف با عمو بزنی
رو به این قوم نابکار بگو :
پسر سبط اکبرم من ... آی !
تیغ من تشنه است ... اَینَ رَجُل
شیری از نسل حیدرم من ... آی
به رجز خوانیت عمو عبّاس
آفرین گفته ... آفرین قاسم
نگرانت فرشته ها بودند :
... آه افتاد بر زمین قاسم !
تا شنیدم صدای خوبت را
مثل باز شکاری آمدهام
اندکی دیر شد ببخش مرا
اندکی دیر آری آمده ام !!
یاریم کرده ای و شکی نیست
که ادا کرده ای تو دِینت را
ولی ای نازدانه می بینی
رنگ و روی عمو حسینت را
عمهات را ببین که می آید
می گریزند از او که شیر زن است
گوشه چشم او اگرچه به توست
آه امّا توجّهش به من است
آنقدر داغ بر دلش مانده
آنقدر زخم بر تنت دیده
نگران است او مبادا من
تا گلوی مرا نبوسیده ...
مثل سروی بیفتم از پا و ...
کار لبخند من تمام شود
عاشق خسته ... دل شکسته من
بی برادر ... نه ... بی امام شود
آی محبوب سیزده ساله
که جگر گوشه من و حسنی
جای لبخند اندکی ای کاش
قاسمم ! حرف با عمو بزنی
دعا کنید تا عصر این شعر تمام شود ...
یا حق
بسم ربّ الحسین
عاشورا یعنی هجوم پائیز به گلهای تشنه ؛ یعنی غنچه ها هم حق نفس کشیدن ندارند
عاشورا یعنی همهی دار و ندارت را بردار و با خدا معامله کن یعنی جز به رضای خدا نیندیش ... تمام همّ و غمت رضایت مشتری باشد !
عاشورا یعنی به آنانی که فردا راه را بر رویت می بندند و حتّی به اسبهایشان هم آب بده و نیندیش که تیغهایشان هم حتّی آب می خورند ! ... و آب را بر کودکانت حرام می کنند
عاشورا یعنی کنار رودی که فریاد می کشد من زلالم ، من عاشق لبهای تشنهام بجنگ و حتّی وقتی در آغوشت گرفت از او ننوش و یاد لبهای تشنهی مولایت را از خاطر مبر
عاشورا یعنی فقط زیبایی ببین ... اینهمه زیبا ... اینهمه زشتیِ زیبا ! ... در تابلوی عاشورا گرگها هم زیبا جلوه می کنند ... گرگهایی که بر اسبها سوارند تا بر پیکر بی سر لاله ها با خط نعلهای تازه یادگاری بنویسند
عاشورا اسم رمز عملیاتیست که چه بکشی و چه کشته شوی پیروزی و اسمت را بر منارههای معرفت و آزادگی اذان می کنند
عاشورا یعنی یک خورشید و اینهمه ستاره و صد البته یک ماه ... یک قمر بنی هاشم !
عاشورا را باید با قلم عشق بر قلب نوشت تا هرگز از تپیدن نماند ... تا زنده جاوید شود ... تا حسین در آغوشت بگیرد وقتی در خون سرخت غلتیدی
السلام علیک یا ابا عبد الله و علی الارواح التی حلّت بفناءک
.: Weblog Themes By Pichak :.