اسفند 91 - شین مثل شعور
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست به عصا !

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

سلامٌ علی آلِ یاسین و طه

وسلام بر شما

 

 

 

امروز جمعه است

بیاین دعا کنیم

برای سلامتی بعضی‌ها

سلامتی اونایی که هر مطلبی می‌نویسند با نام خدا شروع می کنند ( چه پُست ، چه نظر ، چه پیام ، چه نامه و چه و چه و چه ... !!! )

سلامتی اونایی که اگه یه بار یادشون بره که با نام خدا شروع بکنن ( وقتی یادشون اومد ) از خدا عذر خواهی می‌کنند و به جاش 100 تا بسم الله می‌گن !! شاید جبران بشه !

سلامتی اونایی که و از گذاشتن عکسهایی که خدا خوشش نمیاد توی وبلاگشون خودداری می‌کنن ! ( ایضاً صوت ، کلیپ‌ ، فیلم و چه و چه و چه ... الخ ! )

 سلامتی اونایی که وبلاگشون شاید روزی 10 تا بازدید کننده هم نداشته باشه امّا اونا برای بالا بردن آمار بازدیدکنندهاشون دست به هر کاری نمی‌زنند ( مخصوصاً کارهایی که امام زمان خوشش نمیاد )

سلامتی اونایی که چهار نفری هم که به « وبگاه » شون سر می زنن با دست پر می‌رن بیرون ( از تعداد گناهانشون کم می شه و به « درگاه » خدا نزدیک می‌شن   ...  ! )

مخصوصاً سلامتی اونایی که وضو می‌گیرن ، دعا می‌کنن ، به خدا از شر شیطان پناه می‌برن اونوقت دست به قلم می شن و می دونن که برای همین مطالبی هم که دارن می‌نویسن هم روزی باید در پیشگاه خدا بأیستند و جواب بدن واسه همین دست به عصا راه می‌رن !

برای سلامتی اینجور آدما دعا کنیم . یا حق




تاریخ : جمعه 91/12/4 | 9:19 صبح | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

هوای وصل

 

به نام خداوند پروانه ها

سلام بر همه

هوای وصل

ما جز هوای وصل تو در سر نداشتیم

افسوس دسترس به تو دلبر نداشتیم

##

سرمایه‌ای که پیشکش مقدمش کنیم

جز چند شاخه لاله‌ی پرپر نداشتیم

ما را نداد راه به بزمش اگر چه ما

از خاک راه چیزی کمتر نداشتیم !

پرواز را اگر برما منع کرده‌اند

مشکل قفس نبود ، کبوتر نداشتیم

باور نمی‌کنید ... ولی ما برای خود

چیزی از آسمان شما برنداشتیم

در شهر عشق قحط نبود آب و آینه

ما چشمهای خود را باور نداشتیم

بر ما اگرچه خرده گرفتند بارها

دست از جنون خود امّا برنداشتیم

گفتند بی برادر اصلاً نمی‌شود !

تقصیر ما چه بود برادر نداشتیم !

گر از شراب و مستی و میخانه دم زدیم

امید جز به ساقی کوثر نداشتیم

 




تاریخ : چهارشنبه 91/12/2 | 9:40 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

غزلی خاکی !

به نام خدا

با سلام

این غزل آنقدر قدیمی است که اگر بتکانیش یک وجب روغن ... ! چیز ! ... یک وجب خاک از روی ان می‌ریزد .

 

شاید از این نوع ابیات برای تازه به راه افتاده ها سرمشق خوبی باشد . ساده و صمیمی ! :

ز خودخواهیت ای گل ناز کم کن

خودت را برای من ابراز کم کن !

من ای بت ! خداوند را می پرستم

برای یکی مثل من ، ناز کم کن !

چگونه بگویم غم تیره‌ات را

که ما را بیا و سرافراز کم کن !

تو اینسان نبودی که گفتت دوباره

که از لطف ناچیز خود باز کم کن !

در خانه‌ی عشق سوزان خود را

بروی گدا خصلتان باز کم کن

خود از میله‌ها قفس حرف کم زن

مرا نیز مجبور آواز کم کن

شکسته است بال غزلهایت « عابد »

بدون پرو بال پرواز کم کن

زین العابدین آذر ارجمند




تاریخ : سه شنبه 91/12/1 | 11:6 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

  • paper | سبزک | تبلیغات متنی