بسم الله الرّحمن الرّحیم
سلامٌ علی آلِ یاسین و طه
وسلام بر شما
امروز جمعه است
بیاین دعا کنیم
برای سلامتی بعضیها
سلامتی اونایی که هر مطلبی مینویسند با نام خدا شروع می کنند ( چه پُست ، چه نظر ، چه پیام ، چه نامه و چه و چه و چه ... !!! )
سلامتی اونایی که اگه یه بار یادشون بره که با نام خدا شروع بکنن ( وقتی یادشون اومد ) از خدا عذر خواهی میکنند و به جاش 100 تا بسم الله میگن !! شاید جبران بشه !
سلامتی اونایی که و از گذاشتن عکسهایی که خدا خوشش نمیاد توی وبلاگشون خودداری میکنن ! ( ایضاً صوت ، کلیپ ، فیلم و چه و چه و چه ... الخ ! )
سلامتی اونایی که وبلاگشون شاید روزی 10 تا بازدید کننده هم نداشته باشه امّا اونا برای بالا بردن آمار بازدیدکنندهاشون دست به هر کاری نمیزنند ( مخصوصاً کارهایی که امام زمان خوشش نمیاد )
سلامتی اونایی که چهار نفری هم که به « وبگاه » شون سر می زنن با دست پر میرن بیرون ( از تعداد گناهانشون کم می شه و به « درگاه » خدا نزدیک میشن ... ! )
مخصوصاً سلامتی اونایی که وضو میگیرن ، دعا میکنن ، به خدا از شر شیطان پناه میبرن اونوقت دست به قلم می شن و می دونن که برای همین مطالبی هم که دارن مینویسن هم روزی باید در پیشگاه خدا بأیستند و جواب بدن واسه همین دست به عصا راه میرن !
برای سلامتی اینجور آدما دعا کنیم . یا حق
به نام خداوند پروانه ها
سلام بر همه
هوای وصل
ما جز هوای وصل تو در سر نداشتیم
افسوس دسترس به تو دلبر نداشتیم
##
سرمایهای که پیشکش مقدمش کنیم
جز چند شاخه لالهی پرپر نداشتیم
ما را نداد راه به بزمش اگر چه ما
از خاک راه چیزی کمتر نداشتیم !
پرواز را اگر برما منع کردهاند
مشکل قفس نبود ، کبوتر نداشتیم
باور نمیکنید ... ولی ما برای خود
چیزی از آسمان شما برنداشتیم
در شهر عشق قحط نبود آب و آینه
ما چشمهای خود را باور نداشتیم
بر ما اگرچه خرده گرفتند بارها
دست از جنون خود امّا برنداشتیم
گفتند بی برادر اصلاً نمیشود !
تقصیر ما چه بود برادر نداشتیم !
گر از شراب و مستی و میخانه دم زدیم
امید جز به ساقی کوثر نداشتیم
به نام خدا
با سلام
این غزل آنقدر قدیمی است که اگر بتکانیش یک وجب روغن ... ! چیز ! ... یک وجب خاک از روی ان میریزد .
شاید از این نوع ابیات برای تازه به راه افتاده ها سرمشق خوبی باشد . ساده و صمیمی ! :
ز خودخواهیت ای گل ناز کم کن
خودت را برای من ابراز کم کن !
من ای بت ! خداوند را می پرستم
برای یکی مثل من ، ناز کم کن !
چگونه بگویم غم تیرهات را
که ما را بیا و سرافراز کم کن !
تو اینسان نبودی که گفتت دوباره
که از لطف ناچیز خود باز کم کن !
در خانهی عشق سوزان خود را
بروی گدا خصلتان باز کم کن
خود از میلهها قفس حرف کم زن
مرا نیز مجبور آواز کم کن
شکسته است بال غزلهایت « عابد »
بدون پرو بال پرواز کم کن
زین العابدین آذر ارجمند
.: Weblog Themes By Pichak :.