بسم الله الرّحمن الرّحیم
با سلام
عزیزانی که پست قبلی ( نماز ما ، نماز بعضیها ) را نخوانده اند ؛ خوب است
اول آن را بخوانند بعد این غزل را
یکی سئوال نکرده جواب داد به من
نوید شبهه غزلهای ناب داد به من
مرا اسیر به دام سیاهی شب دید
ز مهر تکهای از آفتاب داد به من
شبیه جاده بی انتهای خشک نبود
که آب خواستم امّا سراب داد به من
مرا سوار خودم کرد و از نیام کشید
دوباره دور سر خویش تاب داد به من
اگر چه رود ، ولی غرق تشنگی بودم
نگاه خود را برداشت آب داد به من
مرا گرفت سحر عاشقانه در آغوش
شبی که شاهد چشمش شراب داد به من !!
چه مردن خوبی بود بین پنبه و تیغ
به لطف خود حقّ انتخاب داد به من !!
فدای ساقی کوثر که جام لبریزی
ز عشق سوزان بوتراب داد به من
هوالحیّ لا اله الّا هو
سلام
رفته بودم نماز جماعت ؛ امام جماعت نیامده بود منتظر ماندیم بیاید امّا نیامد ؛ یکی
از بچه ها را جلو نگهداشتیم و به او اقتدا کردیم . نماز که تمام شد امام
جماعت جدید ( که از دوستان خودمان بود البته از اونایی که کمی در انجام
مستحبّات وخواندن نوافل کوشا هستند ) برگشت و به بغلدستی ( قبل از اینکه او
سئوالی بپرسه ) گفت : « برای این اعوذُ بالله رو آهسته میگیم که روی
دم شیطان پا نذاریم که متوجهی ما بشه و نمازمونو از اینکه هست آبکی تر کنه ! » (1)
آن رفیق ما با تعجّب پرسید : « از کجا متوجه شدی که من میخواهم بعد از نماز این
سئوال رو ازت بپرسم » . رفیقمان آهسته جواب : « همینطوری !! »
من که از نزدیک شاهد سئوال و جواب آنها بودم تأثیر « سعی در نماز خوب
خواندن » و «اتیان مستحبّات و خواندن نافله ها » را فهمیدم و این بیت رو
به همین علت سرودم که بعدها شد غزلی : ( که شاید در پست بعدی آوردم ) :
یکی سئوال نکرده جواب داد به من
سپس نوید غزلهای ناب داد به من ...
خدایا توفیق نماز خوب خواندن به ما عنایت بفرما
1- در نمازهای واجب بعد از تکبیرة الاحرام ، مستحب است اعوذُ بالله با صدای آرام گفته بشه و بسم الله بلند .
بسم الله الرّحمن الرّحیم
با سلام به همه
منم که برسر دارم مگر نمیبینید؟!
« قرار » برده قرارم مگر نمیبینید؟!
پر از سکونِ سکوتم مگر نمیدانید ؟!
گواه : چوبهی دارم ... مگر نمیبینید؟!
برای گفتن ناگفتههای خود چندیست
که شوق و ذوق ندارم مگر نمیبینید؟!
قلم دو دست مرا با نگاه خود بستهاست
که بدعتی نگذارم مگر نمیبینید؟!
اگرچه ذرهام امّا به لطف همّت خویش
بر آفتاب سوارم مگر نمیبینید؟!
به دستهای پر از پینهام نگاه کنید
شکسته کوک سه تارم مگر نمیبینید ؟!
چو ابرهای سترون هنوز منتظرم
که چند بیت ببارم مگر نمیبینید ؟!
بسم الله الرّحمن الرّحیم
با سلام
این غزل قدیمی که تاریخش را هم نمیدانم تقدیم شده است به « شهید گمنام »
سر بسته مانده است معمایتان هنوز
مائیم و عکس وخنده زیبایتان هنوز
ای سروهای بی سر ، ما بیدخورده ها
شرمندهایم از قد و بالایتان هنوز
ای لالههای مست و شقایق نشان عشق
خون میچکد به قهقهه از نایتان هنوز
برگشتهاید رفتن خود را اگرچه ، باز
نشناختند هیچ سر از پایتان هنوز
ای شیرهای برگشته از شکار شیر
زیباست در غروب تماشایتان هنوز
شب بر صدای پای شما غبطه می خورد
خالیست بین سنگرتان جایتان هنوز
از آن زمان که بر آتش راه بستهاید
خاکستریست رنگ غزلهایتان هنوز
اللّهمّ ارزقنا الشّهادة فی سبیلک
بسم الله الرّحمن الرّحیم
با سلام
این آخرین غزلی است که کار کرده ام :
گفتم که عاشقم ... این از من بعید نیست !
گفتی که آه ! ... عشق از آهن ؟! ... بعید نیست !
بلبل عجیب نیست اگر حرف بشنود
آری ! بگو ! که طعنه ز سوسن بعید نیست !
با یک نگاه قلب مرا آب کردهای
این معجزه ز چشم تو اصلاً بعید نیست !
ای دوست « عفو » و « لطف » گمانم توقعیست
کز تو بعید هست و ز دشمن بعید نیست !!
گفتی به بند میکشی و میکُشی مرا
از چون تویی گرفتن و کشتن بعید نیست !
گفتی بعید نیست به خوابم ببینی و ...
قربان وعدهی تو که حتماً بعید نیست !!
یا حق و یا علی ( الحق مع علی و علیٌ مع الحق )
بسم الله الرّحمن الرّحیم
با سلام به همه
تقدیم به دوستان گرامی مخصوصاً آنان که اهل اندیشهاند
من به یک دام به یک « بی پر » میاندیشم
یا به یک جام به یک ساغر میاندیشم
من « غزل » را همهی عشق نمیانگارم
با غزل ـ معتقدم ـ بهتر میاندیشم
« دوست » در ذهن من و مصرعهای من نیست
من به یک دشمنی دیگر میاندیشم !!
به پرو پای من ای محتسب اینگونه مپیچ!
مثل مستی دارم آخر میاندیشم !!
من به یک « پاک » به یک « سادگی پیچیده » !
من به یک غنچگی پرپر میاندیشم
اشک بر دیدن من هر دم ره میبندد
که به تیغ مژهی دلبر میاندیشم
« عابد » از شعر سیاه من ایراد مگیر !
عیب من نیست به « چشمت » گر میاندیشم
سرودن : بیست و نه / بهمن / هزار و سیصد و هفتاد
بسم الله الرّحمن الرّحیم
سلام
« انتخاب » و « امتیاز » ایندفعه میخواهم برای تبیین این دو واژه چند لحظه مصدّع لحظات شما شوم و درباره این دو کلمه ، چند کلمه برایتان بگویم ... یعنی یادآوری کنم !
روزی ما هزار مرتبه « انتخاب » میکنیم و امتیاز میدهیم ، از برنامه تلویزیون گرفته تا وبلاگی که میخواهیم بین اینهمه وبلاگ برویم و مطالب و یا « عکسش » را بخوانیم !!
برخی انتخابها واقعاً حساس و حیاتی هستند ؛ انتخاب همسر ، انتخاب شغل ، انتخاب رشته تحصیلی و...
نقل شده که روزی امام حسن ( علیه السلام ) میخواست به خطی که کسی نوشته بود نمره دهد امام علی ( علیه السلام ) به امام حسن ( علیه السلام ) فرمود : حسن جان دقّت کن ! روزی از همین هم سئوال خواهی شد !
امّا اصل مطلب :
کار دبیران محترم پارسی بلاگ واقعاً سخت است . اولاً به خاطر انتخاب . ثانیاً به خاطر امتیاز !
اگرچه « انتخاب » و « امتیاز» تأثیر چندانی در هیچ چیز وبلاگها ندارد ! ( و همه نوع روزی دست خداست ! ـ تعداد بازدید و تعداد نظر و ... ) امّا توقّعها را بالا میبرد ؛ چون همه ، نوشته خود را محق میدانند . به هر تقدیر ضمن خسته نباشید به دبیران دوره چهارم به این عزیزان میگویم : الآن که حرف انتخاب و امتیاز است مواظب باشید که روزی از همین هم سئوال خواهید شد !
این وبلاگ و امثال آن ، دنبال اصلاح هستند همچنین فراگیر کردن تفکّر در مخاطبانشان
وگرنه صرف « به دنبال زیاد کردن تعداد بازدیدکننده بودن » و یا شنیدن « به به » و « چه چه » ! عیب بزرگی است که دور از صاحت آنان باد !
یا حق
بسم الله الرّحمن الرّحیم و به نستعین
با سلام به همه ( سلامٌ قولاً مِن ربٍ رحیم )
این چهارپاره ناقابل ـ اگرچه هل هلکی آماده شد ـ تقدیم به امام خامنهای ( دامت ظلّه ) در غم از دست دادن آیت الله خوشوقت (ره) :
به خداوند گفتهای لبیک !!
رفته بودی که آب بردای
گم شدی در طواف اقیانوس
سوختی ... یک تنه شدی سیمرغ
برسی تا به قاف اقیانوس
« تشنگی » رمز چشمهای تو بود
در « طلب » چون کویر بودی تو
از نگاهت ستاره میشد چید
آنقَدَر سربزیر بودی تو !
منتظر بود آسمان هر صبح
باز « تحت الحَنک » (1) بیندازی
با طنین رسای تکبیرت
در دل خاک شک بیندازی
که تو آیا فرشته هستی یا ...
غیر معصوم اینچنین ... نه نه !
اینقَدَر میشود مگر نزدیک
آه ! خورشید با زمین ... نه نه !
دست خشکیدهی درختان را
سخت در دست خود فشردی تو
روح خاکستری گلدان را
تا طلوع بهار بردی تو
دست ما سوی لمس لبخندت
چون همیشه دراز مانده هنوز
چشم ما ... ـ نه نرفتهای تو ـ بگو ...
به دهان تو باز مانده هنوز
تا ببینیم سیرت آی ! مرو ...
آه لطفاً درنگ کن لختی !
به خداوند گفتهای لبیک
واقعاً واقعاً که « خوشوقتی » !! (2)
پ.ن :
1- « تحت الحنک » : انداختن قسمتی از پارچه عمامه دور گردن هنگام نماز
2- « خوشوقت » هم اشاره اسم آیت الله خوشوقت است هم یعنی کسی که اوقات خوبی دارد . میشود از قافیه « خوشبخت » هم در اینجا استفاده کرد .
به نام خدا
با سلام
تقدیم به آنان که اهل قبض و بسط و شطح هستند !!
بشکسته ز ما عشق تو بالی که نداریم
گردیده غمت محو جمالی که نداریم
ما بی دل و دستیم ولی با ز غمی نیست :
ای آینه ! تقدیم تو حالی که نداریم !
کن باز به ما نیم نگاهی که دهد باز
چشمان تو پاسخ به سئوالی که نداریم
برخیز « علی » بار دگر راحتمان کن
در بند سیاهیاست « بلالی » که نداریم !
دریای جنونیم و در این کوزهی تشنه
طوفان شده در روح زلالی که نداریم !!
این است قناعت که در این میکده هستیم
دلگرم به امّید وصالی که نداریم !!
بسم الله الرّحمن الرّحیم
با سلام
این هم « تبرّج » است ؟!
در این پست میخواهم با یاری خدا مطلب مهمی را گوشزد کنم ( مخصوصاً برای پارسیبلاگهای پاک و با صفا ) پس خواهش میکنم با دقت آن را مطالعه فرموده و این حقیر را از نکته نظرات سازنده خود، بهره مند بفرمایید . یا حق
با مراجعه به بخش نظرات برخی پستها که متعلّق به خانمهای مبلاگ نویس متعهّد پارسی نامه بود مشاهده کردم که در معدودی از این بخشها نظر دهندهها با کلماتی که شایسته نیست ( حداقل شایسته پارسی بلاگیها نیست ! ) خیلی رله ! و خودمانی نظر نوشتهاند و جواب دهنده هم همینطور جواب داده و یادش نبوده که سایرین هم می توانند این نظرات را بخوانند ( و گاهی همین موضوع باعث شده نظر دهنده مذکر هم با همین الفاظ نظر نوشته !! )<** ادامه مطلب...
.: Weblog Themes By Pichak :.