به نام خدا
این غزل را در آذر ماه 72 سروده ام . یکی از رفقا احوالش را گرفت ؛ اینهم آن غزل !
آخر چرا من باید از خود سیر باشم
در انتظار ترکش تقدیر باشم
در حسرت یک خوشه مرگ زرد و شیرین
با باغبان زندگی درگیر باشم
دیوانة گیسوی او هستم که فرمود
باید که عمری را در این زنجیر باشم !
چون باد از آهوی چشمت میگریزم !
با من نمی آید که من هم شیر باشم !
ای غم مسوزان اینچنین بال و پرم را
شاید من بیچاره بیتقصیر باشم !
عیبی ندارد رنگ چشمانم مهم نیست
بگذار من هم در جوانی پیر باشم !
من آن دو دست بی دعا هستم که باید
تا آخرش در حسرت تأثیر باشم
امّا هنوز این پرسش من بی جواب است
آخر چرا من باید از خود سیر باشم
امروز البته حرفهایم از جنس دیگریست آنروزها از دریچهای دیگر به دنیا نگاه می کردم ! . یا حق
تاریخ : دوشنبه 91/10/18 | 5:25 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.