به نام خدا
داستان غریبی است داستان امتحان !
اسماعیل از دستان کارد نجات یافت
از نسل او محمد ( صلّی الله علیه و آله ) و علی ( علیه السلام ) قدم بر عرصه عشق گذاشتند
تا از نسل آن دو « حسین » ( علیه السلام ) ، این « ذبح عظیم » گلو به خنجر بسپارد
داستان آب شاید غریب تر باشد !
قوم صالح از آب منع شدند امّا ... و شد آنچه شد
إِنَّا أَرْسلْنَا عَلَیهِمْ صیْحَةً وَحِدَةً فَکانُوا کَهَشِیمِ المُحْتَظِرِ
سپاه طالوت از آب نوشیدند ... آبی که ممنوع بود « الّا غرفةً بیده »
و مستانه نوشیدند ... الّا قلیلآً منهم ... و منع شدند از همراهی داود در قتل جالوت
امّا در هیاهوی روز ذبح عظیم
عبّاس ( علیه السلام ) از آب منع نشد
اگر می نوشید شاید توانش بیشتر می شد
و مشک به خیام می رسید
و البته شاید هم نمی رسید !
ولی ننوشید
آب موج برمیداشت و زلالی خود را به رخ می کشید :
ای آب با آبرویم بازی مکن دست بردار
من حال شوخی ندارم این خط و این هم نشانه !
شاید برای این امتحان است که به قربانی اول آب می نوشانند آنگاه ذبح میکنند
جانها و سرها فدای این دو برادر که در مواسات و موفقیت در امتحان دادن ، گوی سبقت از همه ربودند و رسیدند به آن جا که باید
السلام علی الحسین ( علیه السلام ) و علی اهل بیته
.: Weblog Themes By Pichak :.