بسم الله الرّحمن الرّحیم
با سلام
خدا خیر دهد به هرکس که این متن را در گوشه پیام رسان قرار داده است :
این بخش به صورت صد در صد خصوصی نیست !
اگر فضایی موجود بود من مینوشتم :
کاربرگرامی !
در پیامرسان قلبت هم تنها ننشستهای !
آنجا هم صد در صد خصوصی نیست
آنجا مأموران خدا هستند
ملائکه در رفت و آمدند
شیطانها هم !
خانه را به که وامی گذاری ؟!
گاهی چنان از بیت نفس خود عافل میشویم که بسیاری از افرا د و افکار
بدون اجازه داخلش می شوند و چه بسا رحل اقامت میافکنند !
آی !
سرزده وارد مشو میکده حمام نیست !!
قلب برخی میکده است و قلب برخی « حمام » آنهم از آن حمامهای عمومی
( که ما در بچگیمان دیدهایم و الآن منسوخ شده ! )
قلب شما چه ؟!
ما جعَلَ الله لِرجلٍ مِن قلبینِ ... ( قلبینِ = دو قلب )
خدا برای هر کس فقط یک « قلب » قرار داده است
فکر نکن که بتوانی هم « گناه » کنی و هم « او را بپرستی » .
گول تلبیس شیطان را نخور !
قلب یا محل اطراق ملائکه است و یا زیر تاخت و تاز شیاطین
گاهی شیاطین هم لباس زیبا میپوشند آنگونه که تو فکر می کنی ملائکهاند
( یتشکّلُ باشکال المختلفه ... )
حافظوا علی الصّلواتِ ...
اگر تو از خودت حفاظت نکنی چگونه از نمازهایت حفاظت کنی ؟!
وقتی لیوانی نباشد تصور آب در لیوان ...
نماز « خواندنی » نیست « ارتباط » است . عشقبازی است ...
اللهمّ و مِن محبتکَ فاطعِمنا
اللهمّ صلّ علی محمدٍ و آلِ محمدٍ و عجّل فرجهم و آخرُ دَعَوانا انِ الحمدُ للّه ربّ العالمین
بسم الله الرّحمن الرّحیم
با سلام به همه
چرا پیام میفرستیم ؟!
چرا نظر می گذاریم ؟!
« ارتباط » ! جواب همین است و بس !
همه دوست دارند با غیر از خودشان « ارتباط » برقرار کنند و از طرف دیگران با آنان ارتباط برقرار شود . احساس نیاز آنان را به این کار وامیدارد ، در برخی از افراد این احساس نیاز ضعیفتر است و در برخی دیگر قویتر .
چرا » ارتباط » و چرا « احساس نیاز » ؟
همه دنبال آرامش و آسودگی خیال و فضایی سرشار از « تنفس صبح » هستند .
میرسند ؟!
نه ! نمیرسند !
چرا ؟
چون مسیر را گم می کنند .
هدفشان چیزی است که برای خودشان تعریف نشده است ، به مثال زیر با دقّت توجه بفرمایید :
متن مینویسد ، پیام میفرستد و منتظر مینشیند که مورد توجه یکی قرار بگیرد و برایش نظری بفرستد . خبری نمیشود ! ... چند ساعت بعد میرود میبیند یکی نظر داده ( مثلاً یک نظر خوانده نشده در صفحه شخصی خود میبیند ) با سرعت روی آن کلیک میکند ببیند چه کسی برایش نظر داده و چه نوشته ؛ باز میکند ، نظر را میخواند ، شاید جوابی هم زیرش مینویسد امّا احساس آرامش نمیکند ، هنوز عطش نظرخواهی او شعلهور است ، اگر در آن واحد برایش 20 نظر هم برسد ، او آرام نخواهد شد ( برای لحظهای شاید ! ) حالا به نظرها جواب هم داد ؛ با خودش میپرسد : « خوب ! حالا دلت چه میخواهد ؟ ... به هئفت رسیدی ؟ ! » میبیند نه ! نرسیده است ؛ اینهمه بهبه و چهچه شنیده امّا زیاد قانع نشده !
عزیزان !
فقط یک چیز آدم را راحت و آرام میکند و آن یک چیز « یاد خداست »
نه اینکه نماز بخوانیم و هی پشت سر هم لا اله الّا الله بگوییمها ! ، نه !
یاد خودِ خدا !
طرف یاد « ذکر » است نه یاد مذکور !
برای همین است که آرام ندارد .
حالا ... ننویسیم !؟
بنویسیم
برای او بنویسیم ؛ ( خدا را میگویم ! ) طوری بنویسیم که او خوشش میآید ؛ بعد از خودمان بپرسیم : « واقعاً خوشش آمده یا نه ؟! » اگر خوشش نیامده باشد چه ؟! ... وای ! نکند خوشش نیامده باشد ! »
اگر : او » خوشش نیامده باشد « عالم و آدم خوششان بیاید دهشاهی هم نمیارزد ؛ اگر او خوشش بیاید و عالم و آدم انکارت کنند ، نوشتهات بدون قیمت ( فراقیمت ) خواهد بود .
یوسف را خواستند بفروشند ماندند که چقدر بفروشند میگویند آخرش قرار شد یوسف یک طرف ترازو بنشیند و هر کس طرف دیگر هموزنش طلا قرار داد یوسف مال او !
و عزیز مصر توانست یوسف را بخرد !
رفیق !
طوری بنویس که خود خدا فقط خریدارش باشد ، آنوقت همه انگشت خود را برای نوشتهات خواهند برید !
میگویی نه ! امتحان ضرری ندارد
بسم الله ... !!
بسم الله الرّحمن الرّحیم
چشمهای سربی
پرند از نگاه های سربی !
و نگاه های سربی
« دل ها » را می درند ، بدون رحم .
تفنگها
سینه هایشان خالی است ، قلب ندارند !
گلوله چیزی نیست که بتوان به آن « قلب » گفت !
فکر می کنم گاوهای اسرائیل
شیرشان هم طعم سرب دارد
سرب !
چه فرقی با تفاوت ندارد !؟
در قبیله همسایه با پنبه سر می برند شمعهای سوخته را
و پروانهها !
تمام شب را تا صبح سرفه میزنند
گمان می کنم
د . د . ت این روزها پر از سرب است ! و در کارخانه ای در بحرین تولید میشود !
اگر بخواهد با چرخ « سرب » بگردد
« صنعت » هیچ هم چیز خوبی نیست
من از قبیلهای دلم پر است
که سلامهایشان ـ حتّی ـ سربی است
و جنس کلاهی که به احترامتان از سر برنمیدارند هم از سرب
ما ایلیاتیها
گندم را با طلا عوض نمی کنیم
و آنان طلا می کارندو کاه درو میکنند
زمین وقتی پر از سرب باشد اینگونه است
خورشید مدتیست حرص میخورد :
آی پنجرههای بسته !
اتاقهای تاریک از آفتاب چیزی برای گفتن ندارند !
تکانی بخورید
صبح نزدیک است .
بسم الله الرّحمن الرّحیم
سلام به همه
محیط پارسی بلاگ نباید محلّی برای ابراز « خودمان » باشد ! ( در باره این موضوع در مطالب آینده خواهم گفت )
رفیقی داشتیم تا جملهای از این دست میشنید به شوخی میگفت :
« تکبیر ! »
گاهی هم که خودش از این دست جملهها رو بکار میبرد بعدش برای
گرفتن تأییدمیگفت : « اگه راست میگم بگو دروغ میگی !! »
حالا پست امروز :
مراتب حیا در مردها
هر وقت کلمه « حیا » را میشنویم سریعاً یاد خانمها میافتیم و وضع حجاب و ...
کمند کسانی که در آنِ واحد « مردها » و « پسرها » هم در ذهنشان نقش ببندند
حال میخواهیم نگاهی به مراتب « حیا » در آقایان بیندازیم :
1- آقایی را در نظر بگیرید که کت و شلواری معمولی و اتوکشیده پوشیده و برای رفتن به محل کارش ( یا هر جای دیگری ) وقتی به چند راهی میرسه کوچهای رو انتخاب میکنه که احتمال روبرو شدن با صحنههای ریبه دار (1) کمتره
2- آقایی را در نظر بگیرید که شلواری معمولی پوشیده ( بدون کت ) و پیراهنش را هم کرده داخل شلوار و از هر مسیری پیش بیاد میره ( البته سعی می کنه با رسیدن به صحنههای ریبهدار نگاهش را برگردونه .
3- آقایی را در نظر بگیرین که شلوار لی پوشیده زنجیر طلا هم به گرده انداخته ( این هوا ! ) آدامسش هم داره زیر دندوناش له و لورده میشه ، به همراه بر و بچ ! کنار خیابان ایستاده و هر از گاهی نگاهی هم به قدو بالای ... ( از گفتن بقیه اش معذورم ! )
4- آقایی را در نظر بگیرید که کمر شلوارش از جای مخصوص به خودش نیم وجب پائینتر قرار داره ( کلاً شلوارش به خاطر اینکه پارچه گرونش شده ! کمی کوتاه دوخته شده ! ) و ترک موتور رفیقش هم نشسته و ... قسمتهایی از بدنش .... ( اگر مجبور نبودم این مطلب را نمی نوشتم ! )
5- آقایی را در نظر بگیرید ( با همین خصوصیات آقای شماره 4 ) در حال متلک گویی به هر شخصیت اُناثی است که از بغلش رد میشود ! و اگر کسی هم به او اعتراض کند فکّش را میآورد پایین ...
6- آقایان با مراتب بالاتری هم هستند که با عرض پوزش نمینوانم خصوصیاتشان را برایتان تشریح کنم ( تو خود حدیث مفصل بخوان )
حالا قدری جدیتر :
این طایفههایی که شمردم دارای درجات حیایی یکسان هستند ؟!
در کنار مراتب « حیا » در خانمها ، مراتب « حیا » در مردها نیز بسیار زیاد و عدیده است . حیا فقط به ظاهر برنمیگردد . وقتی پسری و یا دختری دوست ندارد با نامحرم بیش از حد لازم حرف بزند نشانه زیاد بودن « حیا » در اوست .
دوستان وبلاگ نویس ببخشند ! وقتی خانمی در وبلاگ به نظرات دیگران با سنگینی و متانت و در حد لازم فقط ، جواب مینویسد نشانه شدّت « حیا » در اوست . ( همینطور آقایی که برای جنس مخالف نظر می نویسد )
من دوستان طلبهای دارم که انسان با نگاه کردن به چهرهشان در « حیا » و « حجب » غرق میشوی .کسانی را هم میشناسم که با یک وجب ریش بوی زیادی از حیا نبردهاند .
حیا به ظاهر ( اگرچه مثبت باشد ) برنمی گردد ، به عمل به گفتار و رفتار که بازتاب تفکر انسان است برمیگردد . خوشا بحال کسانی که به خاطر شدت حیایی که در خود احساس می کنند از اینکه به نامحرمی نگاه کنند از خودشان نیز خجالت می کشند .
مراتب ایمان در انسان به مراتی « حیا » در او بستگی دارد . هرقدر حیا بیشتر ، ایمان بیشتر ... هرقدر ایمان بیشتر حیا شدیدتر
خدایا به ما « حیا » این خصلت پاکان را به طور کامل عنایت بفرما . یا حق
پ . ن
1- ریبه یعنی احتمال افتادن در گناه !
.: Weblog Themes By Pichak :.