به نام خدا
خواستم بخاطر حلول سال جدید چند لحظه بدون تمسخر کسی و یا قومی ، بخندیم :
دهقانى نزد یکى از همسایگان خود رفت تا الاغ او را قرض بگیرد . او عذرخواهى کرد که امروز الاغ را به کس دیگر دادهام ؛ در این بین صداى عر عر الاغ بلند شد. دهقان گفت: گویا الاغ شما در خانه است . همسایه گفت: شما حرف مرا قبول ندارید و حرف الاغ را قبول دارید ؟!
شخصی روزه نمىگرفت، ولىسحرى مىخورد، گفتند: تو که روزه نمىگیرى چرا سحرى مىخورى؟ گفت: نماز کهنمىخوانم، روزه هم که نمىگیرم، اگر سحرى هم نخورم که دیگر کافر مطلق مىشو!!
شبى جمعى دور هم نشسته بودند، یکىگفت: دوستان، ساکت! گویا دزدی به خانه آمده است . گفتند: از کجا فهمیدى؟ گفت: چوندزد بىسر و صدا مىآید ، دزدى مىکند ؛ من هر چه گوش دادم صدایى نشنیدم، فهمیدم کهدزد آمده !
شخصی می رفت بخوابد و دو لیوان در دست داشت یکی پر از آب و دیگری خالی . گفتند اینها برای چیست ؟ گفت این لیوان آب برای این است که اگر در نصف شب تشنهام شد آب آن را بنوشم ؛ گفتند آن دیگری چیست ؟ گفت : اگر تشنه ام نشد چه کنم ؟!
از یکی پرسیدند اگر گفتی فرق کبوتر چیست ؟ گفت فرقش آن است که این بالش از آن بالش مساوی تر است !!
از یکی پرسیدند اگر گفتی دو دوتا میشود چهارتا ؟! گفت می شود ده تا ! سئوال کننده برگشت و گفت نه بابا میشود شش تا ! آخرش هفتا ؛ نه ! ده تا نمیشود !!
از احمقی پرسیدند از خود احمق تر دیدهای ؟ گفت آری مردی دیدم که نان و یخ میخورد ! گفتند چه ربطی دارد ؟! گفت آخر یخ را همانطور پوست نکنده میخورد !
فردی به حج رفته بود به این نیت که اول اسمش « حاج » بیاورند . وقتی سختی اعمال حج بر او فشار آورد روزی فریاد کشید : خدایا گفتی به حج بیا آمدم ، امّا خودمانیم اگر خودت بودی میآمدی ؟!
فردی ساده لوح گاوش مریض شد . نذر کرد اگر گاوش خوب شود سه روز روزه بگیرد . بخاطر اینکه خدا را در رودربایستی قرار دهد قبل از خوب شدن گاو شروع به گرفتن روزه کد . روز دوم گاوش مرد . بر جنازه گاو امد و با عصبانیت رو به آسمان کرد و گفت : خدایا الآن گاو مرا میکشی با آنکه روزه گرفتهام ! صبر کن ماه رمضان بیاید همه را میخورم !!
می گویند روزی فیلی بود ... هنوز هم هست !!
بسم رب الربیع
ای کاش پر از آینه باشی امسال
پر عشق و تهی ز کینه باشی امسال
ای کاش شوی زائر بین الحرمین
یا مسافر مدینه باشی امسال
سال نو بر همگان مبارک
بسم الله الرّحمن الرّحیم
نمایش مجدد « اخراجیها » باعث شد این چند خط را به عنوان نقد بر این فیلم بنویسم :
با آنکه خودم را صاحب فکر و منطق میدانم و از انقلاب و اسلام دم می زنم و پایش هم هستم اخراجیها ، مخصوصاً قسمت سومش حالم را به هم میزند به نظر من :
1- اخراجیها ( حد اقل قسمت دوم و سوم آن ) چشم به گیشه داشته و همین !!
2- اصلاً کدام اخراجی !؟ کی از کجا اخراج شده !؟
3- سید از اخراجیها کدام معراجی ها را ساخته ؟! کدام معراجی ، دودو که در شورآباد است ، بزغاله که هنوز دستش کج است ! لودر که ابلهانه دنبال کبوتر بازی و ماهواره و سوسانو و ... است ... خدا بیامرز مجید سوزوکی هم که در لحظات آخر حرفی از شهادتین و ... ( الِمانی از معرفت ) نداشته ـ همه چی آرومه ! حد اقل همه چیز همانطوری هست که بود !! )
4- با نشان دادن عکسهایی از امام خمینی و مقام معظم رهبری مشخص میشود که داستان اخراجیهای 3 ( انتخابات ) خارج از ذهن رخ داده . اگر کارگردان کلّی گو بود باید خارج از رمان و مکان حرفش را میزد ؛ الآن که مشخص است واقعاً 20 سال پس از جنگ تحمیلی گذشته پس انتخابات فیلم همان انتخابات سال 88 است مخصوصاً با تکههایی که از زبان بازیگران می افتد . حالا کی نقش کی را داشته ؟! دباغ همان موسوی است !؟ حاجی گرینف کروبی و سید ، احمدی نژاد ؟!!! . جای نفر چهارم انتخابات کجاست !؟ ( با رضایی جرأت شوخی نداشتند ؟!)
5- صدا و سیمای جمهوری اسلامی جای پخش بسیاری از کلمات دو پهلویی که دباغ و حاجی گرینف می زنند نیست ؛ خدا وکیلی نیست !! لب ... زیپ ... لااله الّا الله !! بگذریم
6- بگذریم از طرفداران دو کاندیدای معلوم الحال ؛ طرفداران سید انقلابی هم با فحش و یک هفته دو هفته ! و ... ( به جای منطق ) از کاندیدای خودشان حمایت میکنند !!
7- سید انقلابی هم که استاد دانشگاه نیز هست وسط کلاس با موبایل صحبت می کند و ... !!
8- برخی از عوامل اجرایی فیلم ( اگر پشت صحنه آن را دیده باشید ) از بد حجابها و قرطیها و ... هستند ! اگر آقای دهنمکی حزب اللهی است و تفکر بسیجی دارد نگاهی به دور و برش بکند . هدف وسیله را توجیه نمیکند !!
9-این فیلم صدا و سیمای ما را نیز با خاک مالامال کرد . داستان خر برفت و خر برفت و خر برفت را شنیدهاید !! صدا و سیمای ما هم با آب و تاب چند بار و از کانالهای مختلف این فیلم را پخش کرد و به ریش خودش خندید !! جلّ الخالق !
10- خنداندن مردم خوب است ؛ حرف زدن و آزادی اندیشه و بیان خوب است ( حد اقل ژستش را که گرفتهایم ) امّا همة جنگ ما این نبود ؛ همه انتخابات ما این نبود ؛ همه روحانیت ؛ همه ادارة منکرات ؛ همه همه همه ...
اخراجیهای 1 باز بد نبود ؛ امّا فکر میکنم فیلم نامه اخراجیهای 2 و 3 هول هولکی نوشته شد ؛ و خیلی سریع ساخته شد ؛ مخصوصاً اخراجیهای 3 ؛ این فیلم اگر نقد انتخابات بود مشخصاً باید بیان می شد کی جای کی است ! و انصاف در آن رعایت میشد که نشد !!
استفاده از حرکات برانگیزاننده و آهنگهای آنچنانی هم نورٌ علی نوری بود که از کسی مانند ده نمکی که ادعای ارزشی بودن را دارد بعید بود .
به عنوان یک آرزو میگویم ای کاش این فیلمها را حاتمی کیا میساخت ! آنوقت میدیدید که اثری هنری و ماندگار میشد . الآن به عنوان چند لحظه خنده شاید بتوان رویش حساب کرد نه چیز دیگر !!
نظر شما چیه ؟
بسمِ الله الرّحمن الرّحیم
چون امکان ارسال مطالب این مقاله در یک صفحه ممکن نبود ، آن را در دو بخش آوره ام
این بخش دوم است لطفاً هر دو بخش را بخوانید و نظر هم یادتان نرود
درک پنجم « هاویه »است : وَاَمّا مَنْ خَفَّتْ موازینُهُ ، فَاُمُّهُ هاویه ، وَما اَدْراکَ ماهِیه ، نارٌ حامِیه (17)
یعنی: امّا آن کسی که ترازوی (عمل) او سبک باشد ، پناهگاهش هاویه است و تو چه میدانی هاویه چیست ؟ آتشی است داغ و سوزان
در قرآن کریم در یک مورد از دوزخ به عنوان « هاویه » یاد شده است در صفحة 571 مفردات راغب ، علت نام گذاری این طبقه به هاویه ، به این صورت بیان شده است : “ این واژه در اصل از ماده « هُویّ » به معنای افتادن و سقوط کردن از بلندی به پستی است ؛ هوای نفس را به این جهت هوی گفتهاند که صاحبش را در دنیا به پستیها میکشاند و در آخرت او را در هاویه می اندازد از
امام صادق ( علیه السلام ) و ایشان از رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) نقل کرده است : کسانی که در هاویه میافتند به اندازة پیمودن هفتاد « خریف » راه ، در عمق هاویه سقوط میکنند هرگاه به انتهای هاویه رسیدند ، هاویه فوران میکند وآنان را به اندازه 70 خریف به طرف بالا میراند ، پس از رسیدن به بالای هاویه ، باز به طرف پایین سقوط میکنند واهل هاویه همینطور برای ابد عذاب میشوند . 181)
درک ششمِ دوزخ « سعیر » است . در قرآن کریم درمورد تقسیم بندی مردم ، درروز قیامت ، به این آیه برمیخوریم :
« فَریقٌ فِی الْجَنَّهِ وَ فَریقٌ فِی السَّعیر » (19)
یعنی : گروهی در بهشت و گروهی در سعیر خواهند بود
واژه « سعیر » 16 بار و به صورت جمع ( سُعُر ) 2 بار در قرآن کریم آمده است . این واژه که در اصل از سَعْر ( بر وزن فقر ، به معنای برافروختن آتش ) گرفته شده ، به معنای آتش شعله ور آمده است ، لذا سعیر به معنای آتش سوزان و ملتهب است .
در سعیر سیصد چادر آتشین بر پا شده است ودر هر چادری سیصد قصر آتشین است ، ودر هر قصری سیصد اتاق آتشین است ، ودرهر اطاق ، سیصد گونه از انواع عذابهای آتشین ، که در آنها مارها و عقربهای آتشین و غل های جامعة (20)آتشین وزنجیرهای آتشین است ، و این است معنای گفتة خداوند متعال که میفرماید :
« اِنَا اَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ سَلاسِلَ وَ اَغْلالاً وَ سَعیراً » (21)
یعنی : ما برای کافران سلسلهها وزنجیرها وغلها وآتش سعیررا مهیا کردهایم
درک هفتم دوزخ « جهنم » است . از جهنم میتوان به معروفترین اسم برای کانون قهر و غضب الهی یاد کرد . « جهنم » از یک طرف نامی کلی و عمومی برای همة طبقات دوزخ است و از طرف دیگر نام مخصوص یکی از طبقات آن میباشد .
« فلق » در جهنم است ؛ و« فلق » چاهی است که وقتی سر آن را برمیدارند ، آتش آن به شدت شعلهور میشود و فوران میکند ، این طبقه از بدترین طبقات دوزخ است و « صَعودا » نام کوهی است که در میان جهنم واقع شده ، وجنس آن از مس است ، و « اَثاما » رودخانهای از مس گداخته شده است که دراطراف آن کوه ، جریان دارد ، و این مکان از بدترین جاهای این طبقه است و .
و عذاب آن از همه عذابها شدیدتر است . (22)
شاید یکی از دلایلی که «جهنم » بیش از اسامی دیگر دوزخ ، در بین مسلمانان مشهور است ، این گفتار پیامبر ( صلی الله علیه و آله ) باشد که فرمود : “درک هفتم دوزخ ، جهنم است که محل عاصیان امت من میباشد” (23)
کلمه جهنم 77 بار در قرآن کریم تکرار شده است ، مثلاً در این آیه : « وَاِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ اَجْمَعین » (24) یعنی : جهنم میعاد گاه همه آنهاست
نقل است که بر سر در هفتم ( یعنی جهنم ) سه جمله نوشتهاند : از نفس خود حسابرسی کنید ، پیش از آنکه به حساب شما رسیدگی کنند و خود را ملامت و توبیخ کنید ، پیش از آنکه ملامت و توبیخ شوید و خداوند عزوجل را بخوانید پیش از آنکه بر او وارد شوید و دیگر قدرت و امکان خواندن اورا نداشته باشید . (25)
خداوند ما و شما را از عذابهای جهنم حفظ فرماید : ربّنا ءاتنا فِی الّنیا حسنة و فِی الْآخیرةِ حَسَنةً وَ قِنا عذابَ النّار (26 )
پاورقیها
17- سورة القارعه ـ آیات 8 تا 11
18- شیخ صدوق ، محمد ابن علی – خصال ، ترجمة مدرس گیلانی ، سازمان انتشارات جاویدان ، صفحة 297
19- سوره شوری ، آیه 7
20- غل جامعه غلی است که بر گردن نهند و زنجیرهایی را که به دست بسته شده است با آن متصل کنند . واز این جهت ان را جامعه گویند .
21- سوره انسان ـ آیه 5
22- .بحار الانوار ـ جلد 8 ، صفحة 285
23-عابدی ، غلامحسن ـ چند داستان آموزنده و معراج پیامبر ( ص ) ، انتشارات دار النشر اسلام ، قم ، پائیز 1374 ، صفحة 16
بسمِ الله الرّحمن الرّحیم چون امکان ارسال مطالب این مقاله در یک صفحه ممکن نبود ، آن را در دو بخش آوره ام
از حضرت علی ( علیه ا لسلام ) روایت شده که فرمود : جهنم هفت در دارد که طبقه طبقه است ، در این حال حضرت دستهای خود را روی هم گذاشت و فرمود : اینطور ! ـ امّا ، خداوند هر یک از بهشتها را در عرض یکدیگر قرار داده است ، ولی دوزخ را به طبقاتی تقسیم نموده و هر طبقه را بالای طبقه دیگر گذاشته است .
پایینترین طبقةآن جهنم است ، و بالای آن لظی و بالای آن حطمه و بالای آن سقر و بالای آن جحیم و بالای آن سعیر و بالایآن هاویه . (1)
در « تفسیر علی بن ابراهیم » ،آمده است : از هر دری اهل یک امت وارد می شوند (2) . و در روایت ابوالجارود (3) ، حضرت امام باقر( علیه ا لسلام ) در تفسیر این آیه شریفه میفرماید : به من اینگونه رسیده است و خدا داناتر است ، که خداوند برای جهنم هفت دَرَک قرار داده است :
درک اول دوزخ ، « جحیم » است که اهل آن بر روی سنگی ایستادهاند که از شدّت حرارت آن ، مغزهایشان ، پیوسته در حال جوشش است ( مانند محتویات یک دیگ ) .
در قرآن کریم در25 مورد از دوزخ به « جحیم » یاد شده است ، مثلاّ این آیه : « فَاَمّا مَنْ طَغی وَ آثَرَ الْحَیاهَ الدُّنیا فَاِنَّ الْجَحیمَ هِیَ الْمأوی » (4)
یعنی : اما کسی که طغیان کرد وزندگی دنیا را برآخرت ترجیح داد ، جایگاه او « جحیم » است
به گفته راغب در مفردات ، واژه جحیم از ماده جَحْمْ ، به معنای شدت برافروختن آتش است (5) ولی در« صحاح اللغه » به آتش عظیم که طبعاً با شدت حرارت و ا لتهاب همراه است ، معنا شده است .
درک دوم لظی است ؛ آتش شعلهوری که جوارح ، دست و پا و ... را میسوزاند ، وپوست رامیکند ؛ خداوند در قرآن کریم ، پس از اشاره به حال مجرمانی که در قیامت ، دوست دارند همسر و برادر و فرزندان وعشیره و قبیله خود وآنچه که درزمین ( در زندگی خویش ) مالک بودند را برای نجات خویش قربانی کنند تا از آتش جهنم رهایی یابند ؛ می فرماید :
کَلّا اِنَّها لَظی ، نَزّاعَه لِلشَّوی تَدْعُوا مَنْ اَدْبَرَ وَ تَولّی ، وَ جَمَعَ فَاَوْعی (6)
یعنی : اینچنین نیست که آنها می پندارند (که بتوانند با فدیه دادن از آتش برهند ) ، بلکه آن ، لظی ( آتش سوزان ) است ؛ پوست را میکند و کسانی را که به فرمان خدا پشت کرده اند به سوی خود فرامیخواند وآنان که مالها را جمع آوری کردند ( بدون آنکه حقِ مستحقان را بدهند) را به سوی خود میکشد .
واژة « لظی » در قرآن کریم تنها یک بارآنهم در سوره معارج آمده است . (7)
درک سومِ دوزخ ، سقر (8) است که حرارت آن ، ( هیچ یک از دوزخیان را ) نه باقی میگذارد ، نه رها میکند ، بلکه همه را میسوزاند ، و با حرارت خود ، پوست بدن جهنمیان را داغ میکند و تغییرمیدهد .
« سقر » از ماده « سَقْر » ( به معنای دگرگون گشتن وذوب شدن بر اثر تابش آفتاب ) گرفته شدهاست .
« سَأُصْلِیهِ سَقَر وَ ما اَدْراکَ ماسَقَر، لا تُبْقی وَ لاتَذَر ، لَوّاحَهً لِلْبَشَر » (9)
یعنی : ( آن متکبر معاند ) در سقر انداخته خواهد شد و توچه میدانی سقرچیست ، آتشی است که نه بر جای میگذارد و نه رهایش میکند.
اوصافی که در آیات فوق در باره شدت عذاب در« سقر » ذکر شده ، میرساند که : پوست تن را بکلی دگرگون می سازد و چیزی از آن را به حال خود باقی نمیگذارد .
در « تفسیر علی ابن ابراهیم » از حضرت صادق ( ع) آمده است که : « اِنَّ فِی جَهَنَّمَ لَوادِیاً لِلْمُتَکَبِّرین یُقالُ لَهُ سَقَرُ ، شَکا اِلَی اللهِ شدَّهَ حَرِّه ، وَ سَأَلَهُ اَنْ یَتَنَفَّسَ ، فَاَذِنَ لَهُ ، فَتَنَفَّسَ فَاحْرَقَ جَهَنَّم » (10)
یعنی : در جهنم وادی و بیابانی برای متکبران است که به آن سقر گویند ، به قدری گرم است که از شدت حرارت خود ، به خداوند شکایت کرد و از اوخواست که اجازه دهد تنفسی کند ، و خداوند اجازه داد ، و از تنفس آن ، جهنم آتش گرفت.
البته شاید سئوالی پیش بیاید که آتش همین دنیا نیز چیزی از شیئی را که درآن افتاه باقی نمیگذارد و آن را از بین میبرد پس چه چیزی آتش جهنم ( سقر) را از آتش دنیا متمایز میکند ؟
جواب این سئوال در تفسیر المیزان (جلد 25 صفحة 233 ) در توضیح آیة « لا تبقی ولا تذر » اینگونه داده شده است : « نه ، چیزی را باقی میگذارد و نه رها میسازد » این جمله ممکن است اشاره به این باشد کهآتش دوزخ برخلاف آتش دنیا ، که گاه در نقطهای از بدن اثرمیکند و نقطة دیگر سالم میماند ، وگاه در جسم اثرمیگذارد و روح ، ازآن در امان میباشد ؛ آتشیاست فراگیر که تمامی وجود انسان را در بر گرفته ، هیچ چیز را رها نمیکند . »
در تفسیر المیزان در توضیح همین آیه آمده است :
« در جمله ، ( لا تُبقی ولا تذر) چون نفی ، به صورت مطلق آمده است و قید نکرده که چه چیری را باقی نمیگذارد و رها نمیکند ؛ اقتضا دارد که مراد این باشد که سقر ، نه تنها احدی از آنان که در آن میافتند را ، از قلم نمیاندازد و همه را میسوزاند ، بلکه در مورد هر فرد ، تمام اجزایش ( اعم از جسم و روح ) را در بر می گیرد ؛ برخلاف آتش دنیا که چه بسا برخی از آنچه در آن افتاده است را نسوزاند و یا شامل قسمتی از جسم نشود ( و یا مثلاً جسم را بسوزاند و روح را نسوزاند ) .
شاید مراد از این آیه این باشد که احدی را زنده نمیگذارد و احدی را نمیمیراند در این صورت در معنای آیة زیر خواهد بود که میفرماید : « الذی یصلی النار الکبری ، ثمّ لایموت فیها و لا یحیی » بعضی هم گفتهاند معنای جملة لا تبقی و لا تذر ، این است که : سقر چیزی که در آن بیفتد را باقی نمیگذارد مگر آنکه هلاکش میکند ، وقتی هلاک شد به همان حال هم ، رهایش نمیکند بلکه دوباره زندهاش میکند تا باز شکنجه شود (11)
درک چهارم « حطمه » است . در قرآن کریم 2 بار به واژة « حطمه » برمیخوریم (درسوره همزه ) ، خداوند وقتی می خواهد وضع کسانی که عیب جو و غیبت کننده و حریص به جمع آوری مال هستند را بیان کند ، میفرماید : « کَلّا لَیُنْبَذَنَّ فِی الْحُطَمه ، وَ ما اَدراکَ مَا الْحُطَمه ، نارُ اللهِ الْموقَده ، اَلَّتی تَطَّلِعُ عَلَی الْأفْئِده » (12)
یعنی : ( کسانی که مردم را در حضور و در غیابشان ، اذیت میکنند ومال جمع می نمایند و منتظر بیچارگی مردم هستند ، و خیال میکنند که برای همیشه در دنیا خواهند ماند ) چنین نیست ، ( این افعال زشت موجب می شود که) آنها را در حطمه میاندازند ( ای پیامبر ) تو چه میدانی حطمه چه جایی است ؟! حطمه آتشی است که خداوند ، بر افروخته است ، آتشی که از دل ها سر میکشد .
« حطمه » که به گفته « مجمع ا لبحرین » نامی از نام های دوزخ (13) و صیغه مبالغه از ماده حَطْم به معنای درهم شکستن است (14) ( بعضی آنرا به معنای در هم شکستن اشیاء خشک دانسته اند) ، لذا به سال های قحطی ، حُطْمَه (که به فتح حاء نیز آمده است ) گفته میشود . بنابراین ممکن است نام گذاری این طبقة دوزخ ، به عنوان « حطمه » به خاطر آن باشد که آتش سوزانش ، همه چیز را در هم می شکند و متلاشی می سازد که شراره هایی ازآن بلند میشود که هر کدام به اندازه یک شتر است ، و رنگ آن شرارهها مانند رنگ شتران زرد رنگ است . (15) هرکس درآن آتش بیفتد چنان او را خرد میکند که مانند سرمه نرم میشود . و چون « روح انسان » از بین نمیرود ، هرچه جسم او مانند سرمه ، خرد و نرم شود ، دوباره بصورت اولیهاش بر میگردد . (16)
ادامه در بخش دوم
پاورقی ها :
1- شیخ طوسی ـ مجمع البیان ، طبع صیدا ، جلد 3 ، صفحة 338
2- قمی ، علی بن ابراهیم ـ تفسیر ، صفحة351
3- از اینجا تا آخر بحث طبقات جهنم ، همین روایت ، با اضافات وتوضیحاتی نقل میشود
4- سوره نازعات ـ آیه 37 تا 39
5- راغب ـ مفردات ، صفحة 86
6- سورة معارج آیات 15 تا 18
7- « لظی » معرفه و به معنای جهنم است ؛ اما « اللظی » ( با « ال » ) هم به معنای مصدری وهم بهمعنای نفس آتش ویا شعلة آن ، استعمال میشود .
8- سقر به سبب علم بودن و تأنیث ، غیر منصرف و به معنای دوزخ است ، سَقْر - به فتحه اول و سکون دوم - به معنای تابش خورشید و تأثیر آتش است به طوری که صورت را بسوزاند و مغز را به جهت گرما و حرارت ، آزار رساند
9- سوره مدثر آیه 26 تا 29
10- تفسیر قمی ، صفحة 579 ( شیخ کلینی این روایت را با همین سند ، در صفحة 310 از جلد 2 اصول کافی ، و شیخ صدوق در صفحة 14 « عقاب الاعمال » از محمدبن حسن 000 از ابن بکر ، از حضرت صادق علیه السلام آورده است . )
11- ( علامه طباطبایی ، سید محمد حسین ـ ترجمة تفسیر المیزان ، جلد 20 ، صفحة 277 و 278 ، با تلخیص )
12- سوره همزه ـ آیات 4 الی 7
13- الطریحی النجفی ، فخرالدین ـ مجمع البحرین ، باب کلمات شروع شده با حاء
14- مفردات راغب ، صفحة 122
15- سوره مرسلات آیه 32 و33
16- بحار الانوار ـ جلد 8 ، صفحة 289 ، بخشی از حدیث 27
بسم ربّ الشهداء و الصّدیقین
این شعر قسمتی از یک چهارپاره است که به عشق بسیجیان حقیقی ، مخصوصا سردار بزرگ اسلام حسین املاکی سرودهام . اویی که رهبر فرزانه انقلاب در بارهاش فرمود : « قهرمان یعنی این ! »
بگذریم از عدهای از جنگ برگشته ! که با عملکردشان نشان دادند که در همنشینی با شهدا هم شهدا را نشناختند ... بگذریم !
تقدیم به همه کسانی که در فرمانبرداری از ولی فقیه ـ هر چه باشد ـ خاموش نمینشینند !!
من به پاهای خویش شک دارم
ارتفاعم چقدر پست شده ست
سایهام را بگو ! که می لرزد
مثل دیوانهای که مست شده ست
من نمیدانم این چه تقدیریست
اینچنین در به در نبودم من
فکر من سوخته ست ؛ از باران
اینهمه بی خبر نبودم من
شدهام شاعر عروسکها
واژههایم چقدر مشکوکند
اثری دیگر از نگاهم نیست
استخوانهای بودنم پوکند
چنتهام خالی است و توپم پُر !
مثل یک چاله مچاله شده
به حسابم چقدر بی دردی
آه این روزها حواله شده
پیش پروانه مثل شمعی که
شده شرمنده از زبانة خویش
مدتی میشود که مشکوکم
به غزلهای عاشقانه خویش
مدّتی می شود که من دیگر
از خودم ، از شما نمیترسم
از شما ؟! از خدا که پنهان نیست
به خدا از خدا نمی ترسم !!
کاش از جبهه بر نمیگشتند
ساک و چفیه ، پلاک و پوتینم
پای اندیشهام قلم شده است
آه این روزها چه سنگینم
کاش باز از شلمچه میآمد
آب و آئینهای ، غمی ... چیزی !
عقربی ، سنگری ... چه میدانم !!
سوز گرما ، نسیم پائیزی
شانهام درد می کند ، افسوس
بالهایم چه زود افتادند
پیله کردند خارها بر من
در من آویختند و گل دادند
از لب هر شهید می ریزد
واژههایی که لالهگون شدهاند
عشق دشتیست سرخ ، لبریز از
لالههایی که واژگون شدهاند
یاد آن روزهای سبز به خیر
عشق را غرفه غرفه می کردند
میرسیدند بی رمق از خط
تانکهایی که سرفه می کردند
نخلهایی که منتظر بودند
مثل یک مشق سبز خط بخورند
یا خیالی نبود ، ترکش و تیر
از چپ از راست از وسط بخورند
نخلهایی که تاب برمیداشت
مخشان ، باز خنده میکردند
میزدند از فشار موج آرام
زیر آواز ، خنده میکردند
نخلهایی که عامل اعصاب
چیزی از ذهنشان به جا نگذاشت
روی قانون عشقشان امّا
تیغ ، یک لحظه نیز پا نگذاشت
نخلهایی که این اواخر را
کسی از حالشان نپرسیدهاست
روی زخمی که مانده بر تنشان
شهرداری پلاک کوبیدهاست !
نخلهایی که دیگر از تنشان
مانده یک مشت استخوان تنها
پُر بدک نیستند ! بر سرشان
میکشد دست آسمان تنها
عشقمان میکشید نعره زنان
توی میدان مین زمین بخوریم
راه دوری نمیرود ! مشتی ...
لگدی هم اگر ز مین بخوریم !!
کربلا بود و شین و میم و رِ
شمر از سمت کوفه آمده بود
باد با سینهای پر از پائیز
به مصاف شکوفه آمده بود
بوی بادام تلخ میآمد
کمکَمک درد میشود شیرین
آسمان مات شد شهادت داد :
« قهرمان در نبرد یعنی این »
بوی بادام تلخ ... املاکی
چفیهای تر برای خود برداشت
صورت یک رفیق را بوسید
ماسک را روی جای بوسه گذاشت
داشت انگار روح او میسوخت
سعی میکرد تا نفس نکشد
با خودش عهد بست تا آخر
پا از این قتلگاه پس نکشد
بوی بادام تلخ وقتی رفت
خبری تلخ جای او آمد
از دل لالههای عباسی
تکههای صدای او آمد
خنده می کرد : از تو ممنونم
از جنون کردهای مرا پُر ، عشق !
مثل آئینهای سبک شدهام
لطف کردی به من ، تشکّر ، عشق !
بازوان عطش گرفته من !
راستی کربلای چندم بود
می دویدم به پای خود برسم
شانه ام روی دوش مردم بود
با تمام سیاه بختی من
آخرش رو سپید کرد مرا
تیغ مژگان آبدار کشید
با نگاهی شهید کرد مرا
به نام خداوند دردمندان
نقل است روزی پیامبر ( صلّی الله علیه و آله ) شتری را دید که زانوهایش بسته شده و هنوز بار سنگینی برروی آن است . فرمود صاحب شتر کجاست !؟ بگویید خود را برای مواخذه خداوند در روز قیامت آماده کند !
من میگویم :
کاندیدای محترم !
اگر با رأی خریدن ( حال به هر اندازه ) راهی خانه ملّت شدهای خود را برای قیامت آماده کن . خداوند کریم در قرآن مجید میفرماید : تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقین (سوره قصص ؛ آیه 83 )
طرفدار محترم کاندیدای محترم !
اگر پولی خرج کردهای و رأیی برای رفیق شفیق محترمت خریدهای و آخرت خود را برای دنیای دیگران فروختهای ـ که از همینجا خدمت جنابعالی « التماس دعا » عرض میشوم !! ـ خودت را برای قیامت آماده کن !!
رأی دهنده گرامی !!
اگر پولی ، چلو مرغی ! پلو کبابی ! چیزی ... !! دریافت نمودهای و به کسی رأی دادهای خودت را برای قیامت آماده کن !!
الآن که بعضی برای برخی شتر شده اند که بارشان را میبرند ، ضمن عرض خسته نباشید به این افراد ( واحد شمارش شتر نفر است !! ) نیز می گوییم که خودشان را برای قیامت آماده کنند.
به نام خداوند دردمندان
چطوری بگوییم طبق قوانین شرع مقدس اسلام خواندن ترانه آنهم از نوع مبتذل و ( از آن قدیمیهایش ) آنهم در سریالهای تلویزیون ) ( آفتابه سنگینه جوریته مًنّم ـ گیلکی ـ که از زبان زن باردار خوانده میشود و از ترانههای مبتذل گیلکی است ) در هر نمایش و سریالی ( از جمله سریال فخیم مزرعه کوچک !! ) جایز نیست
چطوری بگوییم خنده خوب است امّا تمسخر نه تنها خوب نیست بلکه در شرع مقدّس اسلام حرام و از گناهان کبیره است !! خنده بازار و گریه بازار و ... هم ندارد !
چطوری بگوییم بد حجابی حرام است و تبلیغ آن به هر وسیله جرم !! آقای صدا و سیما مجریهایتان آهسته آهسته دارند پر مقنعههایشان را بالا میبرند ها !!
آقا !!
سرگیجه گرفتیم
بالا آوردیم ( اٌغ ... !! )
شما را به خدا اینقدر دیگر تست مان نکنید . قال قضیه را بکنید و ...
.: Weblog Themes By Pichak :.