بسم الله الرّحمن الرّحیم
موژو بحش : شما لوژه میگیلی !؟
آله می گیلم !! شی بود مگه ؟!
آله ! ولی مشئلةٌ : دش خولدن که لوژه لو باطل نمی کنه ؛ می کنه !؟
ششت پا بخولیم شی ؟!
نه بابا ! ... پیلهن خولدنم لوژه لو باطل نمیکنه !! کژایی داداش !
پشتونک که دیگه لوژه لو باطل نمی کنم ! ... من می دونم !
اِه ! ... نه بابا ! ... باطل می کنهها! ... نخول شاید باطل کرد !!
من نمیخوام بخولم اینطولی نیگام نکنین !
گل بو کنیم شی ؟! ... لوژه کله بچه گنجیشکی دالیما ... ولی من فک می کنم باطل می کنه !!
کله بچه گنژیشکی شیه بی شباد ! ... باید بگی بچه کله گنژیشکی !!
منم لوژه بچه کله گنژیشکی داشتم الآن به هاف تایمش لشیدیم !!
من مشافلم ! ... ببشخین ... کله لوژه گنجیشکی نمی تونم بگیلم ... چیژ ! بچهی لوژه گنجیشکی !
وای ! من شیطو اینو بخولم !؟ ... لوژم باطل میشه !!
با این مش بکوبم تو ملاژشا ! ... نخول آبژی ... نخول ! ... آهای با توأم
میخوام بخولم ! ... تو مگه گشت ارشادی !! ... محتشبی ؟! ... شی هشتی !
اینو ! ... داله پنیل خامهای میخوله ! ... شیل لوژه لو باطل نمیکنه پنیر میکنه !!
فلنی شی ؟! ... شما شاهد باچین دالن بژول به من می دن ... پش لوژم باطل نمیشه !!
آدم اگه با دماغش بخوله باطل نمیشه !!
شقد شَلو شِدا می کنین ... نمی ژالن بعد ژولی یه خولده بخوابیم
....................................................................................................................................
جدّی : من مونم طرف هیکل دا ه این هوا ، امّا روزه نمیگیره ! ... حالا روزه نمیگیره فدا سر خودش ، روزه میخوره اونم تو انظار عمومی !
شما بگین تنش نمیخواره ؟!
دِ می خواره دیگه !!
به نام خداوند شهیدان و جانبازان
با سلام
این پست را با دقت و تأمل بیشتری بخوانید لطفاً
چیزی نیست !!
چی شده ؟
چیزی نیست ! حاجیمون یه خورده در هر روز سرما میخورن میاریمشون بخش c.c.u !!
چی شده ؟
چیزی نیست ! دیشب قرص پشه نداشتیم چندتا پشه حاجیرو شیمیایــ ... چیز ! ... نیش زدن !!
چی شده ؟
چیزی نیست ! می بینین که ! حاجی خوابه ! داره با آرامش خور و پف می کنه !
چی شده ؟
هیچی ! ... نگران نباشین ! این عکس مال خیلی وقت پیشه ! ... خدا بیامرزه تو قطعه ... شهداء دفن شده !
چی شده ؟
چی میخواستین بشه ! یه دختری داره برا باباش نقّاشسی میکشه همین ( حالا بابایی بلند می شه و نقاشیمو میبینه ! اگرم الآن بلند نشه ـ آخه تازه قرصاشو خورده ! ـ شب که دیگه بلند میشه ! )
چی شده ؟
چیزی نشده ! یه نفر داره تو نماز به خودش اقتدا می کنه !!
چی شده ؟
هیچی نشده ... ایشون خوابش برده ! ( اصلاً نگران نباشین ) ( حاجی به بچه های اورژانس بگو سه سوته رسیدن و گرنه ... ! )
چی شده بابایی ؟
چیزی نشده بابایی ... آشغال رفته تو چشمم !
چی شده ؟
هیچی بابایی چیزی نشده ، منم آشغال رفته تو چشمم !
چی شده ؟
هیچی ! ... داریم اینجا با هم اختلاط میکنیم ( اون ماسک اکسیژنو بده این طرف !! )
چی شده بچه ها ؟
چیزی نشده ! هیچی ! ... بابامون همچین یه خورده حالش بد شده طاقت نداشتیم توی اتاق وایسیم اومدیم بیرون ... نگران نباشین مامان داره ... یه ظرف برده داره چیز ! ... چیزی نیست کار هر روزشه !!
چی شده ؟
آقا داره با یکی احوال پرسی میکنه
ــ سلام ! چطوری عزیزم
ــ سلام علیکم ، به مرحمت شما بد نیستم ... الآن که دیگه عالیم ... آرزو داشتم بیام پابوستون ... الآن که خودتون اومدین دیگه هیچ آرزویی ندارم . جان ناقابل ما فدای شما آقا جون !
چی شده ؟
هیچی ! این حاجیه خانم بیکار بود اومده یه ذره هوا خوری !
هوالمحبوب
انتظار
این گل که مدتیست تب زرد میکند
او را نسیم صبح ز خود طرد میکند
آقا ! برای « دیدن » من نسخه ای بپیچ
چندیست استخوان دلم درد میکند !
گفتی که گریه هیچ برای تو خوب نیست !
این اشکهای تلخ مرا « مرد » میکند
سکوی عشق من به تو این خاک تیره است
دارد ولی مرا ز تو دلسرد میکند
گفتی چنین مسوز ، جوانمرگ می شوی
آقا مرا غم تو جوانمرد میکند
من راضیم که عشق جگرسوز مدتیسیت
با من هرآنچه با دل تو کرد میکند
زینالعابدین آذرارجمند لنگرودی
هوالمحبوب
دست بسته
دوباره دست مرا چشم یک نفر بسته
دوباره از چشمم اشک ، بار بر بسته
به خاک پایش سوگند میخورم ، هرچند
که در بروی من زار در به در بسته
نبسته تیغ به خود گل ز خار در این باغ
که خار انگار از گل به خود سپر بسته
و هرچه سعی در این دام بیشتر کردم
به روی من شده این بسته بیشتر بسته
ـ : مگر نمیدانستی که آسمان خود را
دریغ میکند از مرغهای پر بسته
تویی تو ، تنها شمعی که در شب دیدار
به قتل تنها پروانه اش کمر بسته
شهید خواهی شد تشنه ، غرق خون ، بی سر
به من غمت این را گفته است سر بسته !
و « عشق» اسم عبور است « عشق » اسم شب است
شبی که اشک شما راه بر سحر بسته
به نام خدا
با سلام به همه . ما هرچه از جبهه و جنگ میگوییم عطشمان بیشتر میشود . این هم آخرین کار این حقیر تقدیم به همه جهادیان چه در جنگ سرد ( هشت سال دفاع مقدس ) و چه در جنگ نرم ( سایبری ):
شط میرود به عشق جگرهای سوخته
ما ماندهایم و هور و کپرهای سوخته
ای تانکهای وحشیِ بی چشم و رو ، اگر
سبزند این چراغ خطرهای سوخته
در چار راه عشق زمینگیر میشوید
با لوله و شنی و سپرهای سوخته (1)
معلوم نیست چیزی از این باغ کم شود
در وحشت هجوم تبرهای سوخته
از نقشه کلاس چه بر جای مانده است ؟
: البرزهای پاره ، خزرهای سوخته !
گنجشکها هم از اینجا کوچ کرده اند
با سینههای زخمی و پرهای سوخته
موجی شدند آخرش این سینه سرخها
با یاد داغ شانه بسرهای سوخته
این نخلها که آینة ذهنشان پر است
از خاطرات مبهم سرهای سوخته
در امتداد سینة هم ایستادهاند
با کوله های خسته ، کمرهای سوخته
امروز شهر دارد تشییع میشود
با چند تکه کهنه خبرهای سوخته !
بعد از گذشت اینهمه سال آه باز هم
شط میرود به عشق جگرهای سوخته
پ. ن :
1- شنی به قسمتی از تانک میگویند که مانند نواری فولادی است و تانک با کمک آن حرکت می کند ( اینجا برای رعایت وزن باید یای شنی با تشدید خوانده شود )
به نام خداوند علی اعلی
ای کاش من هم در رکابت می زدم شمشیر
با سلام بر شیعیان آن حضرت
تقدیم به مولی الموحدین ، علی مظلوم ( علیه السلام )
ای برکشیده از عدالت بر ستم شمشیر
ای کاش من هم در رکابت می زدم شمشیر
تو پهلوان پهلوانانی ، ابوالعشقی
حتّی در آب و آتشتش آورده کم ، شمشیر
عشق تو را در دل چو دارم کی اثر دارد
در باورم یک لحظه طعنه ، برتنم شمشیر
تو مهربان بابایِ مظلومِ یتیمانی
ای ذوالفقارت خنده رو و پشت خم شمشیر
تو آمدی و عشق را با خویش آوردی
پیش از تو در باغ سخن میزد قدم شمشیر
تا نام سبزت در حریم آسمان پیچید
در دستهای نازنینت شد قلم شمشیر
بستی کمر را زیر لب با خویشتن گفتی :
آمادة آمادة آماده ام ، شمشیر !
فزتُ و ربّ الکعبهات حاکی از آن دارد.
کز چهرة مانند ماهت برده غم ، شمشیر
شق القمر کردی ، ز خون چهره ات پیداست
شد قاتلت مولای من هم زهر ، هم شمشیر
به نام خدا
با سلام به همه
السلام علی ابا صالح المهدی و علی آبائه
نتایج قرعه کشی همایش پیامرسانی « قائم هستی » ( با شرمندگی تمام به دو علت 1- دیر شدن 2- بضاعت ناچیز خودم )
منتظر بودم دوستان از بیت اشعار ارسالی خودشان انتخاب کنند که چون دو سه نفر انتخاب کردند ، ( و مشارکت چیزی نزدیک به صفر بود ! ) مجبور شدم قرعه کشی کنم ( به شرح ذیل )
از بین کسانی که بازنشر زدند : ( هر کدام یک شارژ همراه اول 10000 ریالی )
محب الزّهراء ـ پاتوق فرزانگان ـ جز تو ـ نوجوونی از خودتون ـ هادی قمی
..........................
از بین کسانی که لایک کردند :( هر کدام یک شارژ همراه اول 10000 ریالی )
میثم ـ پروانگی ـ تنهایی من ـ اختصاصی ب
.............................
از بین کسانی که نظر نوشتند : ( هر کدام یک شارژ همراه اول 20000 ریالی )
محمد عابدینی ـ شاعر پروانه ها ـ پاتوق فرزانگان
........................
ضمن تقدیر و تشکر بی پایان و دعا ( که خدا از همه قبول کند ) جوایز عزیزان برایشان ( به صورت پیام خصوصی ) ارسال خواهد شد که در صورت امکان اعلان وصول بفرمایند .
در ضمن دوستان برای برگذاری همایشهایی از این دست نظرات و پیشنهادات سازنده خودتان را از ما دریغ نفرمایید ( طرحهایی برای اجرا دارم )
خدایا چنان کن سرانجام کار
توخوشنود باشی و ما رستگار
یا حق
بسم الله الرّحمن الرّحیم
السلام علیک یا ابا صالح المهدی
سلامٌ علیکم
ضمن تشکر از همه عزیزانی که برای مسابقه پیامرسانی قائم هستی ( تکمیل مصرع : « میخواهم اگر اذن دهی یار تو باشم » ) مصرع ، بیت و یا غزل سرودند
برای اینکه بهترین بیت را انتخاب کنیم ، کارهای عزیزان را اینجا قرار میدهم تا خود دوستان نظر خودشان را بگویند و سرآخر نتایج جمع بندی شده به اطلاع دوستان میرسد
توجه :
لطفاً کل اشعار را با دقت بخوانید
شعرهای هر شاعر با رنگ متفاوت نوشته شده
هر نفر به ترتیب سه شماره ( از 1 تا 87 ) را به عنوان بهترین بیت انتخاب کند
تعداد انتخاب یک بیت توسط افراد مختلف ملاک برتر بودن شاعر آن است ( اگر شاعری فقط یک بیت سروده و این بیت دو بار انتخاب شود نسبت به شاعری که شش بیت سروده و همه این شش بیت یکبار انتخاب شده باشند ، بیتی که دو بار انتخاب شده برتر است )
برای شفاف سازی ، نظرات این پست عمومی خواهد شد و در معرض دید همگان قرار میگیرد
ابیات بدون دخل و تصرّف آورده شده لطفاً کل ابیات را کپی کنید و با حوصله همه را بخوانید و نظرتان را بگویید :
شرکت نفرات بیشتر در این نظرسنجی موجب امتنان است و به صلاح نزدیکتر !
1- می خواهم اگر اذن دهی یار تو باشم تا صبح فرج تشنه ی دیدار تو باشم (راوندی)
2- میخواهم اگر اذن دهی یار تو باشم با مُثله شدن گوشه ی افکار تو باشم (راوندی)
3- می خواهم اگر قلب خرابم بگذارد .جان در کف دست گیرم و سرباز تو باشم (پاتوق فرزانگان )
4- می خواهم اگر اذن دهی بر سر کوی ات پرچم زنم و دمی علمدار تو باشم (پاتوق فرزانگان )
5- می خواهم اگر اذن دهی در این هیاهو در گوشه ای خلوت خدمتکار تو باشم (پاتوق فرزانگان )
6- با این دلِ مرده، وین روح ِ بیمار آیا شود بار دیگر یار تو باشم ؟ (پاتوق فرزانگان )
7- با این دل پژمرده و این سینه بیمار آیا شود ای جان جهان ، یار تو باشم ؟ (پاتوق فرزانگان )
8- می خواهم اگر اذن دهی یار تو باشم با جان و دل و عشق سپه دار تو باشم (پاتوق فرزانگان )
9- می خواهم اگر اذن دهی در حرم تو چون آینه ای محو به دیدار تو باشم (پاتوق فرزانگان )
10- مستی کنم از عشق و بخوانم خط رویت خوشبختم اگر رهروی هشیار تو باشم (پاتوق فرزانگان )
11- روزی بشوم فرش به زیر قدم تو یا آجری از آجر دیوار تو باشم (پاتوق فرزانگان )
12- پروانه نیَم گر نستانی پر و بالم بی بال خوشم گر که هوادار تو باشم (پاتوق فرزانگان )
13- گر یک نظر اندازی،تا آخر عمرم سرگشته و حیران و خریدار تو باشم (پاتوق فرزانگان )
14- می خواهم اگر اذن دهی با همه ی جان من معرکه گیرِ دمِ بازار تو باشم (پاتوق فرزانگان )
15- تو داروی من باشی و من از غم رویت در بستر بیداری، بیمار تو باشم (پاتوق فرزانگان )
16- مولا به دلم اذن دهی یا که به جانم تا پیروِ آگاه وَ بیدار تو باشم؟ (پاتوق فرزانگان )
17- می خواهم اگر اذن دهی یار تو باشم در باغ ولایت گل من خار تو باشم ( انقطاع )
18- میخواهم اگر اذن دهی یارِ تو باشم امّا نکند باعث آزار تو باشم ( انقطاع )
19- ای اشک ! من غمزدهی دل شده ، تا چند چون مردمک دیده گرفتار تو باشم ( انقطاع )
20- پروانه شوم یک سره در کار تو باشم حسرت زده لعل شکربار تو باشم ( انقطاع )
21- آتش به دلم زد غم هجران تو امّا افسوس نشد شمع شب تار تو باشم ( انقطاع )
22-انگشت نمایم به رهت خسرو خوبان تا آنکه دمی در خط پرگار تو باشم (پرورش دینی )
23- پیوسته دلم درتب و تاب گل رویت چون حلقه به گوشی پی گفتار تو باشم (پرورش دینی )
24- با ندبِه و عهد و فرَجَم ناله بر آرم ای یار مدد کن که خریدار تو باشم (پرورش دینی )
25- گفتار تو امیّد دهد منتظران را هر چند که من یار خطاکار تو باشم (پرورش دینی )
26- ای کهف حصین ، شیعه یتیم است و غریبست گر جلوه کنی رونق گلزار تو باشم (پرورش دینی )
27- در نیمه ی شعبان غم و شادی شده درهم محبوب کجایی که دل افگار تو باشم (پرورش دینی )
28- چون چشم جهان بین تو بر من نظر افتد زین لطف بسی شاکر دادار تو باشم (پرورش دینی )
29- گویند مرو از پی خوبان زمانه ای خوبترین زنده به تیمار تو باشم (پرورش دینی )
30- تو وارث دین ، منتقم خون حسینی ( ع) ای کاش شوم لایق و سردار تو باشم (پرورش دینی )
31- بیمار شدم در غم هجران تو مولا فرهاد صفت عاشق تبدار تو باشم (پرورش دینی )
32- تو حَبل متینی و سَبیلی و به تقوی چون شاه کلیدی و نگهدار تو باشم (پرورش دینی )
33- تو وارث دین ، منتقم خون حسینی ( ع) / ای کاش شوم لایق و سردار تو باشم (پرورش دینی )
34- بیمار شدم در غم هجران تو مولا / فرهاد صفت عاشق تبدار تو باشم (پرورش دینی )
35- گر قسمت من نیست روم مسجد سهله / در کنج دلم کلبه ی اذکار تو باشم (پرورش دینی )
36- در جشن ولادت ، همه ایران شده پر شور/ من دربدر کوکب و انوار تو باشم (پرورش دینی )
37- - میخواهم اگر اذن دهی یار تو باشم دلگشته ی مطلق، هم آوای تو باشم ( طلوع )
38- امسال که میلاد تو، میلاد ِمن نیز شده سرباز ِ دل بر کف ِ خاندان ـ تو باشم ( طلوع )
39- میخواهم اگر اذن دهی یار تو باشم تا جان در بدن دارم زمینه ساز ظهور تو باشم ( نوجوونی از خودتون )
40- میخواهم اگر اذن دهی یار تو باشم تالحظه ی مرگ درخدمت تو باشم ( کردان )
41- میخواهم اگر اذن دهی یار تو باشم با جان و دل و سر خریدار تو باشم (اظهر من الشّمس )
42- می خواهم برایت شوم عمار تا آخر عمر گرفتار تو باش (اظهر من الشّمس )
43- می خواهم اگر اذن دهی یار تو باشم بهر تو دهم جان و گرفتار تو باشم ( هور )
44- دنیای من و دین من ارباب تویی تو .. من لایق آنم که هوادار تو باشم؟ ( هور )
45- می خواهم اگر اذن دهی یار تو باشم با این دلِ ناچیز، خریدار تو باشم (پروانگی )
46- میخواهم اگر اذن دهی یار تو باشم در اوج سلامت همه بیمار تو باشم ( ذره بین زنده )
47- می خواهم اگر اذن دهی یار تو باشم ای مرکز هستی خط پرگار تو باشم ( ف . گ . تهرانی )
48- من غرق گناه و تویی آن واسطه فیض فرما نظری که سائل کوی تو باشم ( ف . گ . تهرانی )
49- در آرزویم هست که در روز حضورت پروانه دور گل رخسار تو باشم ( ف . گ . تهرانی )
50- ای وای به من گر به سر انگشت جهالت گمراه شده در صف پیکار تو باشم ( ف . گ . تهرانی )
51- تو آیه فضلی و طبیب دل مرده دل مرده ام ای کاش که بیمار تو باشم ( ف . گ . تهرانی )
52- می ترسم از این که عمر یاری ننماید جان داده و در حسرت دیدارتو باشم ( ف . گ . تهرانی )
53- من ندبه کنان در گذر بادم و پرسم آیا شود آن روز که من یار تو باشم؟ ( ف . گ . تهرانی )
54- می خواهم اگر اذن دهی یار تو باشم در زمره ی یاران وفادار تو باشم ( میقات )
55- حاجت به بیان نیست الا خسرو خوبان هیهات دمی مایه ی آزار تو باشم ( میقات )
56- چون شمع بسوزم به رهت مهدی زهرا پروانه صفت همدم و غمخوار تو باشم ( میقات )
57- من ذره ی ناچیز و توئی حجت یزدان آیا که شود لایق دیدار تو باشم؟ ( میقات )
58- ای ماه شب چهارده ای نضرة الایام کن گوشه ی چشمی که گرفتار تو باشم ( میقات )
59- امید من آن است که در موعد پیکار رخصت بدهی یار و مددکار تو باشم ( میقات )
60- ترسم برسد جان به لبم ای گل طه / تو باشی و در حسرت دیدار تو باشم؟ ( میقات )
61- میخواهم اگر اذن دهی یار تو باشم دیوانه ترین کشته دیدار تو باشم ( راهی نمانده )
62- می خواهم اگر اذن دهی یار تو باشم گوش به فرمان تو و رام تو باشم ( شاید منتظر )
63- می خواهم اگر اذن دهی یار تو باشم تا صبح فرج عاشق بیدار تو باشم ( محمد عابدینی )
64- باید نگذارم برسد خواب به چشمم تا منتظر لحظه ی دیدار تو باشم ( محمد عابدینی )
65- تخفیف بده غیبت خود را دو سه روزی تا مشتری دائم بازار تو باشم ( محمد عابدینی )
66- رخصت بده آقا بنویسم غزلت را رخصت بده تا شاعر دربار تو باشم ( محمد عابدینی )
67-رخصت بده تا همدم و همراز تو باشم تا محرم دانستن اسرار تو باشم ( محمد عابدینی )
68- تو محور عشقی و طبیعیست که یک عمر چون دایره در حسرت پرگار تو باشم ( محمد عابدینی )
69- تو منتظرم هستی و من منتظر تو قسمت شده انگار که همکار تو باشم ( محمد عابدینی )
70- باید بروم تا ته خط ... آخر قصّه بر دار شوم ... میثم تمّار تو باشم ( محمد عابدینی )
71- باید بپرم ... بال و پرم ... بال و پرم کو؟ شاید بشود جعفر طیّار تو باشم ( محمد عابدینی )
72- در این شب طولانی و ظلمانی فتنه انگار قرار است که عمّار تو باشم ( محمد عابدینی )
73- انگار قرار است شوم مجمع اضداد هم مست تو هم شیعه ی هشیار تو باشم ( محمد عابدینی )
74- ای کاش مرا هم بپذیری ... بپسندی راهم بدهی در صف انصار تو باشم ( محمد عابدینی )
75- من منتظر روز نبردم که به میدان سرباز فداکار و وفادار تو باشم ( محمد عابدینی )
76- من تشنه ام و منتظر لحظه ی موعود مشکی بده تا مثل علمدار تو باشم ( محمد عابدینی )
77- میخواهم اگر اذن دهی یارِ تو باشم همچون قلمِ نام تو آثارِ تو باشم ( شاعر پروانه ها)
78- میخواهم اگر عشق بُــوَد پایِ تو ریزم تا جانِ جهان یکسره در کارِ تو باشم ( شاعر پروانه ها)
79- میخواهم اگر اذن دهی یار تو باشم غمخوار غمت و در رکابت باشم ( میثم )
80- میخواهم اگر اذن دهی یار تو باشم در پای رکابت منتظر شهادت باشم ( میثم )
81- میخواهم اگر اذن دهی یار تو باشم آغاز ظهور، جان داده راه تو باشم ( میثم )
82- می خواهم اگر اذن دهی یار ِ تو باشم بر گِردَ ت حلقه زنم ، حصار ِ تو باشم ( هاله )
83- میخواهم اگر اذن دهی یارِ تو باشم دنبال تو غمخوارتو سرباز توباشم. ( شاخابه عشق )
84- میخوام اگر اذن دهی یار تو باشم/آقا نگهم کن،نکند سربارِ تو باشم ( کشتی نجات ما )
85- می خواهم اگر اذن دهی یار ِ تو باشم دستم بگیر ، نکند سربار تو باشم ( سربازی در مسیر )
86- میخواهم اگر اذن دهی یار تو باشم ...من بی سر و سامان و گرفتار تو باشم ( جز تو )
87- میخواهم اگر اذن دهی یار تو باشم ...تو سرور و من نوکر و تسلیم تو باشم( جز تو )
با تشکر از همه عزیزانی که نظر می فرستند ( چهار روز مهلت دوستان است )
یا حق
بسم الله الرّحمن الرّحیم
سلامٌ علی آل یاسین و طه
با سلام به همه عاشقان منتظر
این ترکیب بند قدیمی اگرچه ناقص ، تقدیم به خاک پای قطب عالم امکان ، امام زمان ( عجّ الله تعالی فرجه الشّریف ) شده است . ( یک مصرع آن را برای مسابقه تکمیل یک مصرع گذاشته بودم ... میخواهم اگر اذن دهی یار تو باشم ... ) آن را در این روز خجسته تقدیم به همه عاشقان ولایت میکنم :
ای گل که ز عشقت شده صد سرو روان مست
وز یاد بهار تو شده باد خزان مست
گردیده ام از باده یاد تو چنان مست
کز مستی من گشته زمین مست و زمان مست
عقلم شده بی واهمة سود و زیان مست
با یاد تو بی باده و می گشت توان مست
زندان غمت کشت اسیر نگهت را
دریاب دمی زخمی تیر نگهت را
من آمده ام ای گل زیبا که بگویم
پس لطف کن و گوش بده تا که بگویم
آرام شوم راز دلم را که بگویم
آبی شوم از آب دریا که بگویم
خاموش شوم دلبر من ؟! یا که بگویم ؟
از درد دل خویش بگو با که بگویم
من تشنه یک جرعه می ناب تو هستم
بی تاب تو ، بی تاب تو ، بی تاب تو هستم
ای ماه ببین می کشمت آه چگونه
یا می گذرم خسته از این راه چگونه
از حال تو باید شوم آگاه چگونه
من بگذرم از کوی تو ای ماه ؟! چگونه ؟
گفتی که کنم صبر ولی آه چگونه
دستم شده از وصل تو کوتاه ... چگونه
دور از تو تحمل کنم این بار گران را
بی رحمی تاریک نگاه دگران را
با تلخی هجران تو ای یار چه سازم
با بیغمی اینهمه اغیار چه سازم
بی روی تو با ظلم شب تار چه سازم
دور از نگهت ای گل بی خار چه سازم
با خستگی این دل بیمار چه سازم
فریاد زنم ، گریه کنم زار ؟! چه سازم ؟
من کشته گیسوی تو ! گیسو بنمایان
رحمی کن و یکبار به من رو بنمایان
افکنده ام ای ماه بزیر قدمت چشم
دارم به تو و پرتو جود و کرمت چشم
گفتی کهندارم گله از بیش و کمت ، چشم !
گفتی نکشم دست خود از عشق و غمت ، چشم !
گفتی که اگر گریه کنی می دهمت « چشم »
شد گرچه مرا باز ز اعجاز غمت چشم
ای دوست مخواه از تو چنین دور بمانم
با قرب تو از قرب تو مهجور بمانم !
میخواهم اگر اذن دهی یار تو باشم
پروانه شوم یکسره در کار تو باشم
در باغ ولایت گل من خار تو باشم
حسرت زده لعل شکربار تو باشم
همسایه دیوار به دیوار تو باشم (1)
امّا نکند باعث آزار تو باشم
آه از عطش دیدنت ای جان جهان ، آه
بی طاقت و بی صبرم از این غصّه جانکاه
با آمدنت دور جدایی بسر آید
وصلت گره کور دلم را بگشاید
ای کاش غم هجر تو زین بیش نپاید
اینقدر بر این دل غمت آتش نفزاید
من صبر کنم ؛ گرچه ز من صبر نشاید
با اینهمه ای دوست چه سرّیست نباید :
یک بار ببینم رخ زیبای تو را من
بر دل زدهام داغ تمنّای تو را من !
1- این مصرع تضمییت شده است
بسم ربّ الانتظار
سبزی تو حودِ بهار هستی ای عشق
سرشار از انتظار هستی ای عشق
من می دانم سری به ما خواهی زد
از بسکه بزرگوار هستی ای عشق !!
.: Weblog Themes By Pichak :.