به نام خدا
سواران چوبی
اگرچه شمشیرهایشان از فولاد
در مصاف با آتش
هیچ شانسی برای پیروزی ندارند
و آتش
اگرچه با دست خالی
اگرچه برای تفریح آمده باشد
در مقابل سواران چوبی
شانسی برای مغلوب شدن !
دیشب در این مزرعه
سواری پوشالی و یک پا
که گاه گداری
کلاهخود حصیریش را برای کلاغها تکان میداد
و ترس
با تارو پودش عجین بود
بدون اینکه جرقهای بزند
خاکستر شد
دیشب باران قدری دیر کرد
و صد البته
برای کلاغها فرقی با تفاوت ندارد !!
آنها هیچگاه متوجه حضور او نشدند
و باد خاک انداز در دست
بینیش را گرفت و او را با خود برد
به نام خدا
گاهی تأثیر یک تک مصرع ، یک تک بیت از یک سخنرانی نیم ساعته ( تو بگو یک ساعته ! ) بیشتر است ( هم تأثیر مثبت هم تأثیر منفی ) :
مثلاً : دست عدو بزرگتر از صورت من است ! ( علی انسانی ؛ زبان حال حضرت رقیه سلام الله علیها )
و گاهی یک عکس ، یک نقاشی هم میتواند لحظات زیادی از توجه آدم را به خود اختصاص دهد و تأثیرش از یک متن فلان قدر صفحهای بیشتر است ؛ این را همه مان میدانیم امّا در عمل وبهایمان آنقدر شلوغ پلوغ است که طرف میآید تو و فقط عکسهایمان را میخواند ! و میرود !
چارک میزند ببیند که حال و حوصله دارد این چند وجب مطلب را بخواند میبیند ... نه !! ( مگر برخی که آنقدر بارها و بارها شیرین و جذّاب نوشتهاند که نیازی نیست برای دیگران پیغام و پسغام بفرستند و التماس کنند که چه ! که بیایید و لطفاً این پست مرا بخوانید و نظر هم یادتان نرواد !! ( البته برای مزید اطلاع برخی : مرواد صیغة دعایی نرود است !! ـ اشتباه لپّی این حقیر نیست ! ) آقا عصر اطلاعات است ! حوصله ندارند بنشینند و حرف حساب ما را بخوانند ! میگویند فردی برای فرد دیگری داشت خالی میبست که : آقا دیروز رفتم شکار شیر ؛ درست لحظهای که دیدم تفنگ دولولم تنها یک فشنگ دارد یک گله شیر به من حمله نمودند ؛ آقا ما هم پیشانی اولین شیر رو نشانه گرفتیم و آقا ... ( داشت با آب و تاب تعریف میکرد که ... ) طرف گفت : آقا من حوصله گوش کردن همة خاطره تو را ندارم ! آخرش را بگو ! خلاصه شیرها خوردندت یا نخوردندت !!
البته برخی از این قاعده مستثنی هستند یکیش خودم !!
حالا توجه شما را به چندتا عکس تأثیر گذار جلب میکنم :
( این پست پارادوکس شد ببخشید : لبخند و اشک ) :
بایّ ذنبٍ غُتلَت
بسم ربّ الحسین (علیه السلام)
به میهمانی مهتاب میبرم خود را
به مقتل غزلی ناب میبرم خود را ...
ریگهای روان به ما نرسیدند
سفر ـ هنوز ـ مشتاق ماست
مشتاق بوسیدن آبلة پاهای ما
این کاروان
در هیاهوی زنجیر
کف زدن شلاق
و طعنههای خونین خار مغیلان
یک اربعین را با خورشید راه سپرد
سفر کبود بود ، بوی خرابه میداد
کسی از خود نپرسید « سفر مرا به کجا میبرد ـ کجا نشان قدم ناتمام خواهد ماند » (1)
اینک برگشتهایم
داستان نیمه تمام نمانده است
اینان از لحظههای این « هزار ماه » جز زیبایی ندیدند(2)
و اربعین بر شانههای زخمی زینب سنگینی میکند
نسیم دیگر تبسم نخواهد کرد
فرات چلة اندوه گرفته است
لالههای عبّاسی ، لالههای واژگون ، لالههای ...
بر جگر شقایقها تا ابد داغ مانده است .
و ای حسین !
: تو تنها لالهای هستی که این باغ
نمیداند که با داغت چه سازد
ــــــــــــــــ
پانوشتها :
1- سهراب سپهری ( شعر مسافر )
2- مدت حکومت بنی امیّه 1000 ماه بود
بسم الله الرّحمن الرّحیم
باز غزلی قدیمی :
از شطحیاتی است که تقدیم به امام حسین علیه السلام شده !
دل من مانده به دام تو پری ! بهتر از این !؟
آه راحت شدم از در بدری ، بهتر از این ؟!
تو که افروختهای آتش در سینة من
بخور ای عشق ! کباب جگری بهتر از این !؟
تیر مژگان تو و سینة آزردة من
چه کنم من که ندارم سپری بهتر از این !؟
آه بر میگردد یار سفر کردة من
کس نیاورده برایم خبری بهتر از این !؟
گرچه در معرض نور تو پرم میسوزد
ماندهام تا که بسوزد ، خطری بهتر از این !؟
آی دل دارم ، دل ، دلبر من فکر نکن
دل ارزان بتوانی بخری بهتر از این !؟
منِ بی برگ دگر بیش چه میخواهم از عشق
تو بهاری و به من مینگری بهتر از این !؟
به « حسین ابن علی » عشق بورزید که نیست
پدری خوبتر از آن پسری بهتر از این !!
این حسین است ـ خدایا ـ به خود ای عشق ببال
زیر پای تو نیفتاده سری بهتر از این !
ای گدای در تو حاتم ، لطف خود را
گر دری میطلبی دربدری بهتر از این !؟
لبیک یا حسین
هو
این شبه غزل مال خرداد 78 است . مدت مدیدی است که حال و حوصله قلم به دست گرفتن نیست .
ما را جناب عشق اگر در بدر کند
دیگر به ما چه عقل چه خاکی به سر کند !!
آدم که قحط نیست ، جنون روز واقعه
گر عشق کرد سینة ما را سپر کند !
ای غم بچش حرارت صبر دل مرا
ظالم ! خدا عذاب تو را بیشتر کند !
خوابی برایتان که ندیدیم لااقل
در چشممان سپیده شبی را سحر کند
حرف بهار را مزن این ایل آخرش
پائیز را بماند خیلی هنر کند !
یک آه پیش آینه ها گم نمیشود
چشم شما اگرچه ز دیدن حذر کند
.: Weblog Themes By Pichak :.