به نام خدا
برای بزرگ دلاور گیلان میرزا کوچک خان:
به یادت سینه صحرا، دیده دریا می کند جنگل
گره از بندهای بغض خود وا می کند جنگل
ببین سطح زمین را ... با تمام پهنه صورت
برایت زیر باران گریه گویا می کند جنگل
درختان زیر پایت قطره قطره برگ میریزند
برایت مرثیه خوانی چه زیبا میکند جنگل
برای میزبانی کردن از فریاد سبز خود
میان برفها خود را مهیّا می کند جنگل
زمستان است گرچه، رد پایت گم نخواهد شد
در آغوشش تو را هر لحظه پیدا میکند جنگل
کنون در گوشه ای با خستگی افتاده ای بی سر
چه با حسرت تو را دارد تماشا می کند جنگل
ز اندوه تو باید چند برگی توشه بردارد
نمی دانم چرا این پا و آن پا می کند جنگل
برای آنکه برخیزی و برداری تفنگت را
میان دستهای زخمیت « ها » می کند جنگل
به نام خدا
به مناسبت روز لسان الغیب
شرح بیتی از حافظ که میتواند در موضوع عاشورا و امام حسین (علیه السلام ) باشد (قسمتی از کتاب مرثیه حافظ بر حسین (علیه السلام ) که حقیر در حال تألیف آن هستم تقدیم می گردد :
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها (1)
معنی بیت : اگر پیر مغان که از صحت و سقم راهها با خبر است از تو خواست که سجاده را با خون رنگین کنی ( که به ظاهر اشتباه است ) آن را انجام بده زیرا همیشه حق با پیر مغان است
توضیحات :
با توجه به اینکه « مغ » به روحانیان آئین زرتشتی گفته میشود(2)پیر مغان میتواند مهمترین شخصیت در بین « مغ » ها باشد.
این ترکیب بیست و چهار بار در غزلیات حافظ تکرار شده است. حافظ از ازل، حلقة عاشقی پیر مغان را در گوش دارد (3) بیش از چهل سال از عمر خود ( تقرییاً تمام عمر پس از سن تکلیف ) رابه او ارادت ورزیده است (4) و تصمیم دارد که تمام عمر را اینگونه باشد (5) و ترک خدمت او نکند (6) مرشد (7) و پناهگاه اوست (8) مشکل به دست او حل میشود (9) باید از او مدد جست (10) واژههایی مانند « نیکی » (11) « همت » (12) « دولت » (13) گشایش (14) « معنی » (15) را باید از درگاه او چشم داشت . و مانند بعضی به ظاهر سالکان ، نباید او را آزرد (16) و ورد صبح و شام عاشق صادق ، دعای پیر مغان است (17) و سخن پیر مغان را باید با گوش هوش شنید(18) چارة کار به دست پیر مغان است (19) اوست که به گفته عمل میکند (20) و با عنایت خویش مرید را ازجهل میرهاند (21)با توصیفاتی که از پیر مغان آوردیم اولین شخصیتی که در اسلام میتوان به او لقب پیر مغان داد ، پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله ) است و پس از ایشان بالتبع ، معصومین ( علیهم السلام ) . حال چرا از بین چهارده معصوم مخصوصاً اولین ایشان ، امام حسین ( علیه السلام ) را نام بردیم ؟
آری حجت موجة ما (22) اشاراتیست که در بیت « به می سجاده رنگین کن ... » وجود دارد ؛ در این بیت حرف از « پیر مغان » است و « رنگین کردن سجّاده » با « می » . میدانیم که « می » سرخ است و خون هم سرخ است . در این بیت میتوان گفت که از « سجّاده » نماز اراده شده است (23) . با این توضیحات ( که از آن ریخته شدن خون در نماز برداشت میشود ) یاد نماز ظهر عاشورای امام حسین ( علیه السلام ) میافتیم که در بحبوحة جنگ و در مقابل دشمن اقامه شد و در این نماز شهید و زخمی نیز در راه خدا نثار شد.
آری اگرچه در وضعی که امام و یاران با وفایش بودند، نماز خواندن از نظر عقلا ( با عقل ظاهری ) کار سنجیدهای نبود و به قول معروف با معادلات مربوط به جنگ و دفاع، جور در نمیآمد امّا امروز میفهمیم که کاری درستتر از این کار ( نماز ظهر عاشورا ) در آن زمان وجود نداشت .
در زیارت نامة امام حسین ( علیه السلام ) میخوانیم که « اشهدُ انَّک قد اَقمتَ الصلوه و ءاتیتَ الذَّکوه و اَمَرْتَ بِالْمعروفِ و نهیْتَ عنِ الْمنکر » (24) و چه زیبا گفتهاند که « در عشق دو رکعت نماز است که وضوی آن درست نیاید الّا به خون » (25)
کلمة « سالک » یعنی رونده، راهرو ( در مسیر فکری و معنوی ). به گفتة دکتر حسن انوری : « پیر مغان در ادب عرفانی ، نماد کسی است که در سلوک، به حق راه جسته است و در اصطلاح سالکان، به نام پیر، مرشد و انسان کامل از او نام برده میشود » (26)
در کنار پیر مغان ، با توجه به کلماتی مانند : پیر (27)، پیر دانا(28)، پیر طریقت (29)، پیر میخانه(30) پیر میکده (31)، پیر گلرنگ (32)، پیر خرد(33)، پیر صحبت(34)، پیر سالک عشق (35)، پیر مناجات (36)، پیر پیمانه کش (37)، پیر صاحب فن (38)، پیر می فروش (39)، و کلماتی از این دست میتوان « پیر مغان » را بیشتر درک کرد .
پانوشتها : .
1- غزل 1 ، بیت 4
2- باید توجه داشت که در شعر آنهم شعر حافظ ، کلمات به معنای ظاهریشان نیست مثلاً در مورد « مغ » که به روحانی زرتشتی گفته میشود به معنای مطلق روحانی ( و یا معصوم ) اطلاق میشود .
3- حلقة پیر مغان از ازلم در گوش است بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود ( غزل 205 ، بیت 2 )
4- چل سال بیش رفت که من لاف میزنم کز چاکران پیر مغان کمترین منم ( غزل 343 ، بیت اول )
5- تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود ( غزل 205 ، بیت اول )
6- به ترک خدمت پیر مغان نخواهم گفت چرا که مصلحت خود در آن نمیبینم ( غزل 358 ، بیت 2 )
7- گر پیر مغان مرشد من شد چه تفاوت در هیچ سری نیست که بویی ز خدا نیست ( غزل 69 ، بیت 9 )
8- و گر کمین بگشاید غمی ز گوشة دل حریم درگه پیر مغان پناهت بس ( غزل 269 ، بیت 3 )
9- مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش کو به تأیید نظر حل معما میکرد ( غزل 142 ، بیت 3 )
10- گر مدد خواستم از پیر مغان عیب مکن شیخ ما گفت که در صومعه همت نبود ( غزل 208 ، بیت 5 )
11-نیکی پیر مغان بین که چو ما بد مستان هرچه کردیم به چشم کرمش زیبا بود ( غزل 203 ، بیت 2 )
12- در این غوغا که کس کس را نپرسد من از پیر مغان همت پذیرم ( غزل 332 ، بیت 8 )
13- حافظ جناب پیر مغان جای دولت است من ترک خاکبوسی این در نمیکنم ( غزل 353 ، بیت 7 )
14- از آستان پیر مغان سر چرا کشیم دولت در آن سرا و گشایش در آن در است ( غزل 39 ، بیت 4 )
15- آنروز بر دلم در معنی گشوده شد کز ساکنان درگه پیر مغان شدم ( غزل 321 ، بیت 6 )
16- تشویش وقت پیر مغان میدهند باز این سالکان نگر که چه با پیر میکنند ( غزل 200 ، بیت 6 )
17- منم که گوشة میخانه خانقاه من است دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است ( غزل 53 ، بیت اول )
18- من که خواهم که ننوشم مگر از راوق خم چه کنم گر سخن پیر مغان ننیوشم ( غزل 340 ، بیت 8 )
19- گرم نه پیر مغان در به روی بگشاید کدام در بزنم چاره از کجا جویم ( غزل 379 ، بیت 4 )
20- مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد ( غزل 145 ، بیت 7 )
21- بندة پیر مغانم که ز جهلم برهاند پیر ما هرچه کند عین عنایت باشد ( غزل 158 ، بیت 6 )
22- بر گرفته ازبیت : به رغم مدعیانی مه منع عشق کنند جمال چهرة تو حجت موجه ماست ( غزل 23 ، بیت2 )
23- از اقسام دلالت ، دلالت وضعی است که از اقسام آنهم دلالت لفظی است و از اقسام آن یکی دلالت تضمنی یعنی دلالت لفظ بر قسمتی از معنای موضوعٌ له است مانند دلالت سجاده که جزئی از نماز است به نماز .
نک : شیروانی ، علی ـ تحریر منطق ، انتشارات دارالعلم ، چاپ اول ، 1378 ، صفحة 49
24- شیخ عباس قمی ـ مفاتح الجنان ، زیارت مطلقة امام حسین ( علیه السلام ) ، صفحة 835 ( این فراز در بعضی از زیارات دیگر هم آمده است )
25- گفتة حسین حلاج : به قول حافظ:
خوشا نماز و نیاز کسی که از سر درد به آب دیدة و خون جگر طهارت کرد ( غزل 132 ، بیت 3 )
26- دکتر حسن انوری ـ صدای سخن عشق ، صفحة 35
27- درِ سرای مغان رفته بود و آب زده نشسته پیر و صلایی به شیخ و شاب زده ( غزل 421 ، بیت اول )
28- نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دانند جوانان سعادتمند پند پیر دانا را ( غزل 3 ، بیت 7 )
29- نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر که این حدیث ز پیر طریقتم یاد است ( غزل 37 ، بیت 6 )
30- پیر میخانه چه خوش گفت به دردی کش خویش که مگو حال دل سوخته با خامی چند ( غزل 182 ، بیت 8 )
31- 2 بار این ترکیب در غزلیات حافظ آمده است مثلاً :
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن ( غزل 393 ، بیت 3 )
32- پیر گلرنگ من اندر حق ازرق پوشان رخصت خبث نداد ارنه حکایتها بود ( غزل 203 ، بیت 8 )
33- دل چو از پیر خرد نقل معانی میکرد عشق میگفت به شرح آنچه بر او مشکل بود ( غزل 270 ، بیت 3 )
34- نخست موعظه پیر صحبت این حرف است که از مصاحب ناجنس احتراز کنید ( غزل 244 ، بیت 6 )
35- چو پیر سالک عشقت به می حوالت کرد بنوش و منتظر رحمت خدا میباش ( غزل 274 ، بیت 3 )
36- تا همه خلوتیان جام صبوحی گیرند چنگ صبحی به در پیر مناجات بریم ( غزل 373 ، بیت 3 )
37- پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان ( غزل 387 ، بیت 6 )
38- حریث صحبت خوبان وجام باده بگو به قول حافظ و فتوای پیر صاحب فن ( غزل 388 ، بیت 7 )
39- « پیر می فروش » ( و میفروش بدون اضافه شدن به پیر ) و باده فروش ، 24 مرتبه ( به صورت مفرد و جمع ـ میفروش ، می فروشان ـ ) در غزلیات حافظ بکار برده شده است :
گر می فروش حاجت رندان روا کند ایزد گنه ببخشد و دفع بلا کند ( غزل 186 ، بیت اول )
به نام خدا
در این محرم این غزل مرحمتی حضرت ارباب بود ( که البته هنوز در حال کار کردن رویش هستم )
نذر غربت عمه جان سادات زینب کبری ( سلام الله علیها )
اگرچه سوخته ... این خیمه بر پا میشود باشد
فرار از شعله های عشق ـ حاشا ـ میشود باشد !؟
به تن پیراهن مشکی نموده آفتاب و این
فقط در ماتم فرزند زهرا میشود باشد
من از بی رحمی سگهای هار کوفه فهمیدم
که هان خونخوارتر از گرگ صحرا میشود باشد !
سرش بر دامن ارباب ... حر با خویش می گوید
که مانند حسین اینگونه آقا میشود باشد !؟
عمو! ... لطفاً ... تو را جان حسن جانت قسم ... خواهش ... !
کسی اینگونه سر تا پا تمنّا میشود باشد؟
بگو در راه قاسم کوفیان آتش برافروزند
مگر پروانه را از شعله پروا میشود باشد !؟
حمایل کرده شمشیر و الم برداشته با مشک
علمداری که سردار است و سقّا میشود باشد !
به دستش مشک، لب تشنه، کنار آب، حتی آب
چنین در حسرت لبهای سقّا میشود باشد!؟
از آب و التماسش تشنه لب صرف نظر کردن
و این اعجاز کار عشق تنها میشود باشد
به این شیر دلاور گرچه داده دست را از دست
امیدی تا نیفتاده است از پا میشود باشد
« اخا ادرک اخا » در علقمه پیچیده ... این یعنی
یل ام البنین دلبند زهرا می شود باشد!
تلظی میکند از تشنگی ... این ماهی کوچک
چنین لب تشنه در آغوش دریا میشود باشد!؟
« حسین بن علی بن ابی طالب » کدامین اسم
بدینسان با شکوه و با مسمّی میشود باشد!؟
کدامین کشته غرق به خون آخر در این عالم
چنین مثل حسین اینقدر زیبا می شود باشد !؟
نظاره میکند یک سر از آن بالا به این پائین ...
کسی مانند او دلتنگ بابا میشود باشد!؟
: اگر چه روی نی امّا خدا را شکر عمه جان
که بابا هم تمام راه با ما میشود باشد
بروی نیزه جا دارد به عالم فخر بفروشد
کدامین سر چنین تا عرش، بالا میشود باشد !؟
بر این لبهای زخمی موج تسلیم و رضا جاریست
اگر چه غرق خون؛ آرام دریا میشود باشد
غروب سهمگین خورشید را سر می برد وقتی
چگونه آسمان غرق تماشا میشود باشد!
خزان برداشته با خشم و نفرت داس غارت را
ز جورش در امان گیسوی گلها میشود باشد !؟
ز داغ هجر و سوز غم ندیده غیر زیبایی
که مثل زینب کبری شکیبا میشود باشد ؟
...
به سوی کربلا ... پای پیاده ... اربعین ... یعنی
برای ما زیارت قسمت آیا میشود باشد!؟
شما خورشید عالم تاب و من یک ذرهی کوچک
برایم گوشه ای از قلبتان، جا می شود باشد !!؟
حقیر : زین العابدین آذرارجمند لنگرودی
بسم ربّ الشّهداء
ای داده سر خویش سرِ عاشقیت
مُثله شده گر بال و پر عاشقیت ...
هرچند که پاره پاره ... ارباً اربا
خوش آمده ای از سفر عاشقیت
زینالعابدین آذرارجمند لنگرودی
به نام خدا
روز واقعه
کنار جاده افتاده بود
بر روی آسفالت
مغزش
هر عابری را به تفکر وامی داشت
در جیب کتش که هنوز بوی ادکلن فرانسوی می داد
تکه کاغذی یافتند که در آن نوشته بود :
روز واقعه
نمیخواهد
تابوت مرا از « سرو » بسازید
دوست ندارم
قاریان گورستان برایم یاسین بخوانند
نمی پسندم
پشت سرم نفرین باشد
می دانم
تنها این مرگ است که بر گور انسان آواز میخواند
اینجا زمین قطعه قطعه شده است
قطعه ورزشکاران
قطعه توانگران
قطعه فرهیختگان
قطعه ولگردها ، دیوانگان و ... شاید دزدها
من !
این تن ناتوان
این پیرهن جاک شده روح
این روح سرگردان و هاج و واج
آری
مرا در قطعه هنرمندان دفن نکنید
آخر هنری نداشتم !
نزدیک مزار شهدا به خاک نسپاریدم
آخر از رویشان شرمندهام
و
اگرچه آن روز
سی سال هم گذشته باشد
قبر پدرم را نشکافید که همسایه اش شوم
چرا که برایش خدمتی به سزا بر نیامد از دستم
...
مرا در قطعه فقرا به خاک بسپارید
چون به مهمانی غنیّ علی الاطلاق می روم
بر پیشانیم نقش کنید :
یا ربّ
انتَ قلتَ و قولُک الحق : یا ایّها النّاس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنیّ الحمید
همین !
ما ز پائینیم و بالا میرویم
و البته : و انتَ خیرُ منزولٍ به
و کاش
مرجع ضمیر در « به » حقیقتاً به من برگردد
متن ادبی : #زین_العابدین_آذرارجمند_لنگرودی
@simorghha
بسم ربّ الحسین
دلم سوخت / چه سوختنی !
قلم سیاه پوشیده است و خون می گرید
در تکرار شمرها و ابن سعد ها و ... ها !!
این رباعی بر صفحه دلم جاری شد که :
ای عزّت را گرفته بی سر بر دوش
وی تنگ گرفته عشق را در آغوش
بر داغ تو اشک می فشانیم امّا
با آتش کی می شود آتش خاموش
آدرس کانال : @simorghha
به نام خدا
السلام علیک یا علی بن موسی الرّضاالمرتضی ( علیک آلاف التّحیة و الثّناء)
تقدیم به ساحت مقدس امام رئوف، غریب الغربا
میزند عشقت به من این روزها سر بیشتر
تا بگیرم بوسه از خاک تو دلبر بیشتر
چون که باید در شب میلاد مست مست شد
می زنم امشب به عشقت چند ساغر بیشتر
ریخته دور ضریحت سر بسر شاه و گدا
هر که بامش بیش بر بامش کبوتر بیشتر!!
عاشق باب الجوادم ... نوکر فرزند تو!
زان به باپوس تو می آیم از این در بیشتر
می شوم در صحن آزادی ز بند تن رها
عشق می گیرد مرا آنگاه در بر بیشتر
پیش من تنها نه، پیش هر که، دارد اعتبار
آب سقا خانه ات از حوض کوثر بیشتر
می زنم مثل کبوترهای صحن انقلاب
در خیالم دور گنبد، اندکی پر بیشتر
روبرویت ... صحن گوهرشاد طوفان می شود
چشمها آنجا پرند از درّ و گوهر بیشتر
آبدیده تر شود از اشک چشم زائران
پنجره فولاد وقتی می شود تر بیشتر
اینطرف باب الجواد و آنطرف باب الرّضا
هست اینجا شوقم از جاهای دیگر بیشتر
نیست تعریف از خود امّا در گریز از تیر آه
پشت قلب من گرفته عشق سنگر بیشتر
منتهای سعی خود را خادمانت می کنند
تا پذیرایی کنند از قبل بهتر بیشتر
بعد از این باید به مشهد رو نمود از راه قم
هست چون لطف برادرها به خواهر بیشتر
میشود از عاشقانت در شب میلاد تو
ازدحام مشهد از صحرای محشر بیشتر
دست خالی بر نمی گردم از این در، سالهاست
از تو باریده است بر من لطف، کمتر ... بیشتر !
گرچه صاحب خانه ای ... بی مزد و منت میدهی
من گدایم احتیاطاً می زنم در بیشتر
آه ارباب! ... اربعین ... پای پیاده ... کربلا
غیر خواهش بر نمی آید ز نوکر بیشتر
چند روزی را که مهمان تو هستم یک طرف
بغض در من می شکوفد روز آخر بیشتر
تا مدینه چند کیلومتر آقا فاصله است ؟
غربتت را می کنم هر لحظه باور بیشتر
چونکه میداند چسان مشتاق و محتاج توأم
میزند عشقت به من این روزها سر بیشتر
حقیر : خادم نوکران امام رضا : زینالعابدین آذرارجمند لنگرودی
کانال تلگرامی : @SIMORGHHA
به نام خدا
غزلی علوی :
از عشق علی کیست حذر داشته باشد
یا در ره او خوفِ خطر داشته باشد
مقصد او را بارگه شاه نجف باد
هر کس که چو من شوق سفر داشته باشد
باید که علی نام همه را بگذارد
هر شیعه اگر بیست پسر داشته باشد!
من معتقدم تیغ به خود بستن بس نیست
گل حتماً باید که سپر داشته باشد
جا دارد اگر کوه دماوند ز عشقش
در چشم خود از اشک، خزر داشته باشد
در باور این باغ صنوبر نشود بید
هر چند به تن زخم تبر داشته باشد
آن دست که مولی ز من مست گرفته است
حق است دلم شوق اگر داشته باشد
حقیر : زینالعابدین آذرارجمند
به نام خدا
میلاد جوادِ امام رضا ( علیهما السلام ) مبارک باد
اشک مثل دخیل بندش را
به ضریح نگاه من بسته
السلام علیک یا ضامن !
باز دستی بگیر از این خسته
این ز آقائی شماست که ما
به زیارت زیاد می آئیم
گز باب الرّضا برانی، از
سمت باب الجواد می آئیم!
به نام خدا
سکوت
خم کرده است زیر نگاهم کمر، سکوت
« والشّمس » چشمهای من و « والقمر» سکوت
هرچند سوز هفت دماوند در من است
آرام کرده است مرا یک خزر سکوت
یک ریز اشک از مژه ام می چکد بزیر
در چشم من گذاشته گویی اثر سکوت
احساس می کنم که پر از ابر آبیم
در ذهن من گشوده چنان بال و پر سکوت
چیزی نباید از من و از غیر سر زند
وقتی بزیر نزد تو آورده سر سکوت
خورشید! سالهاست که با یاد روی تو
مهتاب کرده است ز شب تا سحر سکوت
من خسته از سکوتم و لب وا نمی کنم !
انگار از من است ز من خسته تر سکوت!!
این است نامعادله دوری از رُخت
منهای « عشق » از حسرت، ضرب در سکوت
حرفی بزن رسیده به لب جان عاشقان
ای در هوای گفتن تو دربدر سکوت !
زین العابدین آذرارجمندلنگرودی
کانال تلگرامی : @simorghha
.: Weblog Themes By Pichak :.