به نام خدا
با سلام و تبریک ایّام دهه ولایت جهت اظهار محبت به ساقی کوثر و حیدر کرّار علی مرتضی برگزار میشود :
مسابقه غدیریه
علاقمندان می توانند برای این بیت یک بیت دیگر بنویسند :
لبخندی بر لب یتیمی بنشان
در سینه اگر مهر علی داری تو
دلنوشته و یا ابیاتی از شعرای دیگر نیز قابل قبول خواهد بود
چشم انتظار همراهیتان هستیم
یا حق
بسم الله الرّحمن الرّحیم
ای غنچه ـ دور از جان ـ مگر دلگیر از این خاری !؟
در چشم ما با غیبت خود اشک می کاری
من باز جرأت کرده ام در بردن نامت
یک بار آخر گفته بودی دوستم داری !
میدانم ای سرو روان حالت به هم خورده است
از این عروسک بازهای کوچه بازاری
آقا تحمل کن ، تو را جان خودت برگرد
آقا مبادا اینکه از ما دست برداری
حق داری آقا ! ... شکوه کن از من ، بگو زشتم !
من عاشق خوبی برایت نیستم آری
چیزی درون سینه من سخت می پیچد
این جمله را بشنو ز من هرچند تکراری :
من دوستت ... من دوستت ... من دوستت دارم !
امّا نمی دانم تو امّا دوستم داری ؟!
بسم الله الرّحمن الرّحیم
همانگونه که قبلاً گفته شد عبادات دارای ظاهری است و باطنی . ظاهر عبادات از اقوال و حرکاتی تشکیل شده و باطن آن دارای اسراری است که به این اسرار جز با رعایت ظاهر آن عبادت نمیتوان رسید
یکی از عبادات نماز است .
درست رعایت کردن قیام و رکوع و سجود و ... به رعایت ظاهر نماز برمی گرد ؛ رعایت ادب حضور ( با خضوع و خشوع ) به رعایت ادب نماز ( باطن ) بر می گردد و « قرب الهی » غایت سیر نمازگزار در گذر از معبر نفس به سوی معبود حقیقی است . پس « قرب الهی » میشود از اسرار نماز
ما در این مقال کوتاه و با این فهم اندک برخی از آداب نماز را هم خوانی می کنیم . نویسنده هم در فهم باطن نماز مانند خواننده است ! من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش !
بنا به لطیفة « آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید جرأت کرده و دست به قلم شده ام
یکی از مهمترین مقدمات برای رسیدن به آداب نماز فهم « عزّ ربوبیت و ذلّ عبودیت » است ( همانگونه که امام راحل قدّس سره الشّریف در کتاب فاخر آداب نمازشان میفرمایند ) خضوع و خشوع و تذلّل در نماز میسّر نمیشود جز با فهم قلبی و ادراک عقلی این ظریفه.
فهم « عزّ ربوبیت و ذلّ عبودیت » نیز امکان پذیر نیست مگر با تفکّر صحیح در آیات آفاقی و انفسی . انسان باید لحظاتی از عمر خود ( در روز و شب ) را صرف دانستن عظمت پروردگارش کند تفکر اگر آنگونه که باید ، باشد کاری با انسان می کند که او از عمق جان فریاد خواهد کشید « سبّوحٌ قدّوسٌ ربُنا و ربُ الملائکة و الرّوح » اگر اینگونه شود یقیناً در رکوع وقتی میگوید « سبحان ربّی العظیم و بحمده » گویی در ستون فقراتش سنگینی عالم مُلک را احساس خواهد کرد و از این بار گران ( از درک عظمت خدا ) بعضاً توانایی سربرداشتن از رکوع را نخواهد داشت ( رکوع بزرگانی مانند شیخ حسنعلی اصفهانی در بام حرم امام رضا ( علیه السلام ) که یک شب زمستانی از شب تا سحر طول کشید و بر پشت معظم له برف نشسته بود از همین رکوع هاست ! ـ احتمالاً ـ )
از دیدن یک مورچه و ظرافتهایی که در این موجود کوچک بکار رفته تا میلیونها ستارهای که در منظومه شمسی است و تا و تا و تا ...
و با غوص در ملکوت آسمانها و زمین و باطن خودش که چه موجودی است و ( مثلاً ) اینکه صحبت میکند، میبیند ، کیست ؟ ... « من » او چگونه با این جسم خاکی در ارتباط است . او دو تاست یا یکی و ... :
کیست در دیده که از دیده برون می نگرد
یا کدام است سخن مینهد اندر دهنم ! ...
بی ادبانه نماز خواند ما به این علت است که به عزّ و عظمت ربّ الکریم پی نبردهایم و از سوی دیگر به ذلّت خود در مقابل او : « ما انَا و ماخطری » ( من کیم و ارزش من چیست ؟! )
ما بجای اینکه با گردنی کشیده در مقابل او رکوع کنیم که : اگر با تیغ گردنم را بزنند از بندگیت دست بر نمی دارم ! با گردنکشی رکوع می کنیم ...
انا الذی عصیتُ جبّار السّماء ...
یا حق
بسم الله الرّحمن الرّحیم
برای هرچیری ظاهر و باطنی است و « نماز » هم مانند هر چیز دیگری ظاهر و باطنی دارد . برخی چیزها ظاهرشان برجسته تر از باطنشان اسد ( و باطن شان در مقابل بروز ظاهرشان بسیار ضعیف است . مانند یک سنگ ! و یا جامدات ) برخی دیگر باطنشان قوی تر میشود مانند گیاهان و سپس حیوانات و انسان باطنش با ظاهرش در تماسی قوی و ملموس است . برعکس سایر موجودات ، انسان می تواند کاری کند که باطنش بر ظاهرش از نظر بروز بچربد !
همان کسی که ملک و ظاهر اشیاء را خلق فرموده که : تبارک الذی بیده المُلک ... ( سوره ملک ) همو باطن را نیز برای این ظاهر قرار داده : فسبحان الذی بیده ملکوت کلّ شیء ( سوره یس )
جالب برای توجه اینکه : بیان در جایی که حرف از « ملک » است با « تبارک » و جایی که حرف از ملکوت است با « تسبیح » شروع شده . در نماز اینهمه سبحانَ میگوییم پس باید به اندازهی « همان » با جنبه ملکوتی نماز دقّت کنیم
از آداب نماز یکیش این است که آماده کسب « یقین » کنیم قلب خود را و در سرزمین نماز به دنبال گوهر « تسبیح » و تنزیه ( از هر عیب مبرا دانستن خدا ) بگردیم و بدانیم که آخر تسبیح فهم « ملکوت » نماز است با دقت در این آیه و جمع ما بین آنچه گفته شد به این لطیفه خواهیم رسید : « و کذلک نری « ملکوت » السّموات و الارض لیکونَ من « الموقنین »
به ملکوت نمی توان دست یافت مگر با هجرت از دار ملک و نماز در اصل هجرت از دار ملک است چرا که در آخر نماز پس از بازگشت به دار ملک به همه سلام میگوییم !!
والسلام علینا و علی عباد الله الصّالحین
به نام خدا
غزل ، همین !
پرهای مرا خوب برانداز نمودی
با خنده خود سوز مرا ساز نمودی
گفتم بچشم مزة حرف دهنت را
یکباره شدم مست چو لب باز نمودی
این اشک که چون سیل از این چشم روان است
کار نگه توست که اعجاز نمودی
در حیرتم از اینکه به من لطف خودت را
با ریختن خون من ابراز نمودی
در حد تو من نیستم ای عشق ! ... تشکر
از اینکه برای چو منی ناز نمودی !
من مانده ام ای دوست که با نام خداوند
جور و ستمت را به من آغاز نمودی !
« عابد » گله دارم ز تو آخر گله از یار
گفتی نکنی بیش ولی باز نمودی !
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الّسلام علیکم یا عبادَ الله الصّالحین
به ادامه بحثهای گذشته این حقیر در باره آداب نماز توجه فرمایید ( از وبلاگ دیگرم که آن را حذف کرده ام اینجا می گذارم )
یقیناً کسانی که دارای « قلب » هستند « سمعشان » را برمیدارند و این کوچه به ان کوچه ، این کو به آن کو و ... به دنبال گم شده خویش می گردند و گمشدهشان هرچیزی است که بوی یار دهد و یک یار بیش در هستی نیست : که یکی هست و هیچ نیست جز او / وحده لا اله الّا هو »
اینان چشم دل باز می کنند و « جان » میبینند و « آن چیزی که فراتر از عقل عمومی است ! » آن را می بینند ( که صد البته نادیدنی است )
نمی خواهم لفّاظی کنم امّا چه کنم که « عنان قلم » از کف می رود و نوشته منحرف میشود که : « بی دل از بی نشان چه گوید باز » ... ادعای بزرگی است اگر بگویم « ما عاشقان مست دل از دست داده ایم ! » و از زبان ما که چه عرض کنم ! از سر ... از عمر ما نیز بزرگ تر است ؛ امّا محبوب چنان مهربان است که حتّی این دروغ را هم با دید اغماض می نگرد ( مانند همه دروغ هایی که می گوییم؛ یکیش : ایّاکَ نعبُدَ و ایّاکَ نستعین » است ! )
از آداب نماز « محیّا شدن » است . و تصمیم بر خروج از بیت نفس برای رسیدن به لقاء معشوق !
تا در منزل نفس نشسته ایم ، مسافر بلکه مهاجر محسوب نمی شویم . عمری ( برخی از همین نماز خوانان ) در جوف بیت نفس به طواف « خود و خودیت و منیّت » مشغولند و خود را لبّیک گوی ندای « و اذّن فی النّاس الی یوم الحجّ الاکبر » می دانند ! ) و در اصل مصداق این آیه شریفه شده اند که : « قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالأَخْسرِینَ أَعْمَلاً ؛ الَّذِینَ ضلَّ سعْیهُمْ فی الحَْیَوةِ الدُّنْیَا وَ هُمْ یحْسبُونَ أَنهُمْ یحْسِنُونَ صنْعاً ( 103 و 104 کهف ) بگو باخبرتان کنم چه کسانی زیانکارترین افراد از نظر عمل هستند ؟! کسانی که تلاششان در زندگی دنیا گم شد در حالی که انان فکر می کنند چه اعمال خوبی انجام داده اند ( قریب به این مضمون )
« سعی » به نوعی حرکت تند ( مانند دویدن ) گویند . ( سعی بین صفا و مروه که شنیده اید ؟ ) طرف بدو بدو می رود مسجد و نماز می خواند امّا هنوز نمی داند که این نماز آدابی هم دارد . چنین فردی که در جهل مرکب خواهد ماند کی به اسرار آن خواهد رسید ؟
« تهــِّه » ( با ضمه ی ) محیا شدن بسیار مهم است . و چقدر فرق است بین کسی که مهیّا میشود که شروع به یادگیری آداب نملز کند و کسی که آداب را فرا گرفته و محیّای شروع سفر و هجرت است .
خدا یا ما را از نمازگزاران قرار بده . الی امین
بسم الله الرّحمن الرّحیم
السلام علیکَ یا ابالحسن یا امیرالمؤمنین و رحمة الله و برکاته
تقدیم به خاک قدمت مولی
مرا که عشق منی تو چه کار با کعبه
که کرده است نگاه تو کعبه را کعبه
ببین ! هنوز برای تو اشک می ریزد
ببین هنوز تو را می کند صدا کعبه
پس از عبور تو کعبه سیاه پوشیده است
گرفته است پس از رفتنت عزا کعبه
بیا که گرد رخت باز هم طواف کند
شبیه پروانه، خانه خدا کعبه
دگر شبیه تو را مادری نخواهد زاد
شکاف بردارد گرچه بارها کعبه
به نام خدا
این چند بیت در تاریخ 70/2/10 سروده شده
خدا می داند
ما ز « لبخند » چه دیدیم خدا می داند
ما چرا غرق امیدیم خدا می داند !
گرچه گفتند که آواز شقایق زیباست
ما که چیزی نشنیدیم خدا می داند !
بلبلی غمزده هستیم ولی از این باغ
غنچهای هیچ نچییم خدا می داند
کاروان دل ما در کف صد دزد افتاد
ما چه از عشق کشیدیم خدا می داند
حرف رفتن مزن ای صبح که ما غمزدگان
تازه از راه رسیدیم خدا می داند
ما در آوارگی مبهم شبهای سیاه
زاده بخت سپیدیم خدا می داند
« عابد » از عشق مگو بیش که بر شاخ هوس
هرچه دزدانه پریدیم خدا می داند
یا ستّار العیوب
به نام خدا
در نفسگیر وفا از پا ز بس افتادهایم
پیش پای عشق دیگر از نفس افتادهایم
حال ما این است : در رؤیای بد مستی خویش
سخت هشیاریم و در دست عسس افتادهایم !
در سکوت اشک ما ، هان ردّ پای بغض نیست
یاد روز هجر و غوغای جرس افتادهایم
تلخی ایام ما زان روست کاندر دست عمر
ما ز شیرینی به دام هر مگس افتادهایم
ما ز آزادی مگر گفتیم با نامحرمان
کین چنین خاموش در کنج قفس افتادهایم
بلبلی لبریز آوازیم و از آزار بخت
تنگ در آغوش سرد خار و خس افتادهایم
عیب بیرحمی مگیر از نازنین صیّاد ما
ما به عشق تیر او در تیر رس افتادهایم
« عابد » از مستی مکن پروا که در این کوره راه
ما ز هشیاری در آغوش هوس افتادهایم
تاریخ سرودن : 70/2/13
به نام خداوند مهربان و بخشنده
دیوانگیای دیگر !
یک عمر ز هجر یار زاری کردیم
در خلوت خویش بی قراری کردیم
از کوری چشم زاهد کهنه پرست
ما پاکدلان گناه ، آری ! ... کردیم !!
زان روز که عشق گفت غم یک راز است
با خنده خویش راز داری کردیم !
ما را همگان ز شهر خود می رانند
جز خندیدن مگر چه کاری کردیم ؟!
ای عاقل کینه توز ! دیوانه تویی
ما غم خوردیم و بردباری کردیم
در عشق گناه ساده ما این است
ما دشمن را چو دوست یاری کردیم
هرگاه ز چنگ بغض زخمی آمد
ما حنجره را مثل سه تاری کردیم
تا دیدهمان بر اشتیاق افتاده است
رودی ز نگاه خویش جاری کردیم
از محفل ما اگرچه رفتی « عابد »
ما یاد ز تو گاه گداری کردیم !!
70/6/8
.: Weblog Themes By Pichak :.